تکپارتی «غمگین »
تکپارتی «غمگین »
نامجون ویو
امروز تمرین داشتم و باید میرفتم کمپانی از ا.ت خدا حافظی کردم و رفتم کمپانی
با بچه ها سلام کردم و رفتیم سر تمرین
ا.ت ویو
نامجون رفت کمپانی
گفتم برای اینکه وقتی بر میگرده براش غذای مورد علاقش رو درست کنم
شروع کردم به درست کردن غذا
خواستم نمک رو از تاقچه بردارم ولی خیلی بالا بود خواستم نمک رو بردارم ولی دستم خورد به گلدون و افتاد رو سرم بعدش دیگه چشام سیاهی رفت
یونا ویو
حوصلم سر رفته بود
گفتم برم پیش ا.ت و با هاش حرف بزنم
لباس پوشیدم و یه رژ زدم و گوشیم رو برداشتم
و رفتم و ماشین رو روشن کردم و به سمت خونه ا.ت رفتم
هرچی در زدم در باز نشد
خدا رو شکر ا.ت رمز در خونه رو بهم گفته بود
رمز رو زدم و وارد شدم
با اولین چیزی که دیدم مو به تنم سیخ شد
ا.ت افتاده بود زمین و از سرش داشت خون میومد
سریع گوشی برداشتم و زنگ زدم آنبولانس
- الو یه بیمار فوری داریم لطفاً سریع خودتون رو برسونید
حتما خانم لطفاً آدرس رو بگید
ـ لطفاً به ......... بیان ( یه آدرسی تصور کنید دیگه)
لطفاً ده مین صبر کنید
پایان صحبت
وقتی آمبولانس اومد سریع روی ا.ت یه پارچه
کشیدن روی ا.ت خیلی گریه کردم و حس کردم دیگه آخر نفسامه بهترین دوستم رو از دست دادم
حالا به نامجون چی بگم ؟
وارد سرد خونه شدن و ا.ت رو وارد سرد خونه کردن
خیلی حالم بد شده بود
منشی سرد خونه وارد شد و بهم گفت که شماره نامجون رو بهشون بدم
نامجون ویو
تمرین تموم شده بود
داشتم استراحت میکردم که گوشیم زنگ خورد
شماره ناشناس بود
سلام آقای کیم نامجون ؟
- بله خودم هستم
لطفاً به سرد خونه ی ..... بیاید
- چیزی شده ؟؟؟(نگران)
لطفاً به سرد خونه بیاید
پایان تماس
نامجون ویو
خیلی ترسیده بودم
اعضا نگرانم شدن
جین: نامجون چیزی شده ؟
نامجون: از سرد خونه باهام تماس گرفتن گفتن بیام اونجا
جیمین: هیونگ تنها نرو ماهم باهات میایم
نامی: اوکی
آدمین ویو
اعضا با نامجون رفتن اونجا و یونا رو که گریه میکرد دیدن وقتی صاحب سرد خونه اومد جنازه بی جون ا.ت رو از سرد خونه در آوردن
نامجون و اعضا خوشکشون زده بود و نامجون زد زیر گریه ....
۱ بعد
الان نامجون افسرده شده
و چند باری میخواسته خودکشی کنه
اما اعضا جلوش رو گرفتن
نامی ویو
رفتم سر قبر ا.ت
براش گل رز سرخی که همیشه دوست داشت رو بردم
و گذاشتم روی قبرش
وبهش گفتم
بیب خیلی نامردی چرا تنهام گذاشتی ؟
سردته؟
اون دنیا بهت خوش میگذره ؟
نگران نباش کم کم دارم میام پیشت 🙂
وقتی از قبرستون خارج شد. رفت و بالای یه ساختمون خیلی بلند و خودم رو پرت کردم
آدما وقتی ارزشمند ترین چیز تویه زندگیشون رو از دست میدن دیگه دلیلی واسه زندگی کردن ندارن
دوستان ادمین دار شدیم❣️https://wisgoon.com/bts_2134 ایشونه❣️
نامجون ویو
امروز تمرین داشتم و باید میرفتم کمپانی از ا.ت خدا حافظی کردم و رفتم کمپانی
با بچه ها سلام کردم و رفتیم سر تمرین
ا.ت ویو
نامجون رفت کمپانی
گفتم برای اینکه وقتی بر میگرده براش غذای مورد علاقش رو درست کنم
شروع کردم به درست کردن غذا
خواستم نمک رو از تاقچه بردارم ولی خیلی بالا بود خواستم نمک رو بردارم ولی دستم خورد به گلدون و افتاد رو سرم بعدش دیگه چشام سیاهی رفت
یونا ویو
حوصلم سر رفته بود
گفتم برم پیش ا.ت و با هاش حرف بزنم
لباس پوشیدم و یه رژ زدم و گوشیم رو برداشتم
و رفتم و ماشین رو روشن کردم و به سمت خونه ا.ت رفتم
هرچی در زدم در باز نشد
خدا رو شکر ا.ت رمز در خونه رو بهم گفته بود
رمز رو زدم و وارد شدم
با اولین چیزی که دیدم مو به تنم سیخ شد
ا.ت افتاده بود زمین و از سرش داشت خون میومد
سریع گوشی برداشتم و زنگ زدم آنبولانس
- الو یه بیمار فوری داریم لطفاً سریع خودتون رو برسونید
حتما خانم لطفاً آدرس رو بگید
ـ لطفاً به ......... بیان ( یه آدرسی تصور کنید دیگه)
لطفاً ده مین صبر کنید
پایان صحبت
وقتی آمبولانس اومد سریع روی ا.ت یه پارچه
کشیدن روی ا.ت خیلی گریه کردم و حس کردم دیگه آخر نفسامه بهترین دوستم رو از دست دادم
حالا به نامجون چی بگم ؟
وارد سرد خونه شدن و ا.ت رو وارد سرد خونه کردن
خیلی حالم بد شده بود
منشی سرد خونه وارد شد و بهم گفت که شماره نامجون رو بهشون بدم
نامجون ویو
تمرین تموم شده بود
داشتم استراحت میکردم که گوشیم زنگ خورد
شماره ناشناس بود
سلام آقای کیم نامجون ؟
- بله خودم هستم
لطفاً به سرد خونه ی ..... بیاید
- چیزی شده ؟؟؟(نگران)
لطفاً به سرد خونه بیاید
پایان تماس
نامجون ویو
خیلی ترسیده بودم
اعضا نگرانم شدن
جین: نامجون چیزی شده ؟
نامجون: از سرد خونه باهام تماس گرفتن گفتن بیام اونجا
جیمین: هیونگ تنها نرو ماهم باهات میایم
نامی: اوکی
آدمین ویو
اعضا با نامجون رفتن اونجا و یونا رو که گریه میکرد دیدن وقتی صاحب سرد خونه اومد جنازه بی جون ا.ت رو از سرد خونه در آوردن
نامجون و اعضا خوشکشون زده بود و نامجون زد زیر گریه ....
۱ بعد
الان نامجون افسرده شده
و چند باری میخواسته خودکشی کنه
اما اعضا جلوش رو گرفتن
نامی ویو
رفتم سر قبر ا.ت
براش گل رز سرخی که همیشه دوست داشت رو بردم
و گذاشتم روی قبرش
وبهش گفتم
بیب خیلی نامردی چرا تنهام گذاشتی ؟
سردته؟
اون دنیا بهت خوش میگذره ؟
نگران نباش کم کم دارم میام پیشت 🙂
وقتی از قبرستون خارج شد. رفت و بالای یه ساختمون خیلی بلند و خودم رو پرت کردم
آدما وقتی ارزشمند ترین چیز تویه زندگیشون رو از دست میدن دیگه دلیلی واسه زندگی کردن ندارن
دوستان ادمین دار شدیم❣️https://wisgoon.com/bts_2134 ایشونه❣️
۸.۵k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.