عام ۵۰ تایی شدنمون مبارککک!!!!
عام ۵۰ تایی شدنمون مبارککک!!!!
واسه همین ۶ تا پارت از فیک گل خونی میزارم خب بریم سراغش❤️🙃
خیلی دوستون دارم >>>>>❤️❤️❤️❤️
پارت ۱۰
[گل خونی ]
In the past
باورم نمی شد دو تا از بهترین دوستام جلوی من کشته شدن بعد کم کم چشمام سیاهی رف فک کنم به خاطر ترس و وحشت بود .
وقتی بیدار شدم تو بیمارستان بودم چن دقیقه هیچی یادم نمیومد ولی بعد که اون اتفاق وحشتناک تو ذهنم مرور شد با شتاب از تختم بیرون اومد پرستار می خواست جلومو بگیره ولی قدرت اسرار من زیاد بود آخرش گذاشتن وقتی از اتاق بیرون اومدم طول راهرو بیمارستانو نگاه کردم خدا خدا میکردم ای کاش روزان و ادوارد تو یکی از این اتاقها باشن وقتی به میز خدمات رسیدم با بغض پرسیدم کسی به اسم روزان فلست (Roozan flest)هست خانمی جوان بهم نگاه کردو گف باشه دخترم داشت چک میکرد وقتی سرشو بالا آورد گفتم چی شد؟ گف نه متاسفانه
گفتم ادوارد سلیسس (Edvard seliss)چی؟
گف نع اونم نیست
زمان حال
با حرفای خالم لیزی دیگه کم کم بغضم ترکید با سرعت رفتم تو اتاقم درو قفل کردم تو اینه نگاه کردم به خودم گفتم چرا باید من این قدر سختی بکشم چون پدر و مادر ندارم چون تنها سرپرست من خالمه
داشتم بی وقفه گریه میکردم تو خیلام خیلی چیزا عبور میکرد من باید مستقل میشدم پس به فکر پیدا کردن کار افتادم فردا حتما کار پیدا میکنم اصلا از اتاق بیرون نیومدم و مثل اینکه خالم هم فهمیده بود جریانو فهمیدم
فردا
ساعت ۶ بیدار شدم امروز نباید مدرسه میرفتم باید کار پیدا میکردم بعد دیگه از خالم هم بدم میومد ولی بازم چند سال در حقم مادری کرده لباسام رو تو ساک گذاشتم همچی تو ساک بود آروم در اتاق رو باز کردم طوری رفتم که لیزی بیدار نشه وقتی از خونه بیرون اومدم داشتم از کوچه رد میشدم که.........
لایک و کامنت یادتون نره شماها هستین که بهم انرژی میدین❤️🩹
#بی_تی_اس #ویسگون #کلیپ #کیپاپ #عشق #جیمین #نامجون #تهیونگ #کیوت #تیک_تاک #جین #بلک_پینک #جونگکوک
#رزي #لیسا #جنی #جیسو #چالش #زبان #کره #کیدراما #دارک #پینترست
واسه همین ۶ تا پارت از فیک گل خونی میزارم خب بریم سراغش❤️🙃
خیلی دوستون دارم >>>>>❤️❤️❤️❤️
پارت ۱۰
[گل خونی ]
In the past
باورم نمی شد دو تا از بهترین دوستام جلوی من کشته شدن بعد کم کم چشمام سیاهی رف فک کنم به خاطر ترس و وحشت بود .
وقتی بیدار شدم تو بیمارستان بودم چن دقیقه هیچی یادم نمیومد ولی بعد که اون اتفاق وحشتناک تو ذهنم مرور شد با شتاب از تختم بیرون اومد پرستار می خواست جلومو بگیره ولی قدرت اسرار من زیاد بود آخرش گذاشتن وقتی از اتاق بیرون اومدم طول راهرو بیمارستانو نگاه کردم خدا خدا میکردم ای کاش روزان و ادوارد تو یکی از این اتاقها باشن وقتی به میز خدمات رسیدم با بغض پرسیدم کسی به اسم روزان فلست (Roozan flest)هست خانمی جوان بهم نگاه کردو گف باشه دخترم داشت چک میکرد وقتی سرشو بالا آورد گفتم چی شد؟ گف نه متاسفانه
گفتم ادوارد سلیسس (Edvard seliss)چی؟
گف نع اونم نیست
زمان حال
با حرفای خالم لیزی دیگه کم کم بغضم ترکید با سرعت رفتم تو اتاقم درو قفل کردم تو اینه نگاه کردم به خودم گفتم چرا باید من این قدر سختی بکشم چون پدر و مادر ندارم چون تنها سرپرست من خالمه
داشتم بی وقفه گریه میکردم تو خیلام خیلی چیزا عبور میکرد من باید مستقل میشدم پس به فکر پیدا کردن کار افتادم فردا حتما کار پیدا میکنم اصلا از اتاق بیرون نیومدم و مثل اینکه خالم هم فهمیده بود جریانو فهمیدم
فردا
ساعت ۶ بیدار شدم امروز نباید مدرسه میرفتم باید کار پیدا میکردم بعد دیگه از خالم هم بدم میومد ولی بازم چند سال در حقم مادری کرده لباسام رو تو ساک گذاشتم همچی تو ساک بود آروم در اتاق رو باز کردم طوری رفتم که لیزی بیدار نشه وقتی از خونه بیرون اومدم داشتم از کوچه رد میشدم که.........
لایک و کامنت یادتون نره شماها هستین که بهم انرژی میدین❤️🩹
#بی_تی_اس #ویسگون #کلیپ #کیپاپ #عشق #جیمین #نامجون #تهیونگ #کیوت #تیک_تاک #جین #بلک_پینک #جونگکوک
#رزي #لیسا #جنی #جیسو #چالش #زبان #کره #کیدراما #دارک #پینترست
۴.۶k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.