گناهکار. ❥𝓡𝓮𝓭 𝓥𝓮𝓵𝓿𝓮𝓽❦ 𝙥𝙖𝙩:41:
ارسلان:تو چشماش نگاه کردم و گفتم، گمشو،
دیانا، هه، انقدر راحت،
ارسلان، گمشو، تو ماشینننننننننن، (با داد) +
دیانا، چشامو بستم، یه لحظه با داد ارسلان،
ارسلان، برو تو ماشینن، خانوم رحیمی، به سمت نیکا شون رفتم،
دیانا، هه، قشنگ دروغ منو باور میکنه، خاک عالم تو سرت، به سمت ماشین رفتم، کنار ماشین، وایستادم،
ارسلان، رفتم رو صندلی نشستم، همه صبحانه خورده بودند،
نیکا، ارسلان
هوم
دیانا کوش
ارسلان، دختره حرضه،
محراب، لال شو ارسلان، چیشده،
مهشاد، واع این چه طرز صحبت کردنه،
نیکا، ارسلان، اشکالی نداره دیگه،
ارسلان، اع، نداره، این خانوم قبلا از یکی حامله بوده، اقااااا ماهان،
نیکا، چییییی!
محراب، دورغهههه،
مهشاد، امکان نداره،
ارسلان، من برم خونه اینو
محراب، ارسلان، کار احمقانه به سرت نزنه،
ارسلان، مگه واسش مهمه،
مهشاد، الان کجاست،
ارسلان، جای ماشین، خوب من خوردم پاشین
نیکا، بریم بببینم چه خبره 🥺
مهشاد، من که میگم امکان نداره،
ارسلان، بگیر محراب برو در باز کن این سویچه تا من برم پول غذا حساب کنم
محراب، باش داداشش
نیکا،، تند تند میرفتم تا به دیانا برسم
ارسلان، رفتم حساب کردم، و رفتم سمت ماشین✨
نیکا، ساکت وایستاده بودم
ارسلان، برین بشینن دیگه، دیانا نشسته،
نیکا، وای، نشستم رو زمین،
ارسلان، دیانا کوشش، محراب،
محراب، داداشش نیستش،
ارسلان، مگه الکیه، کجاست، کور بودیی مگهههههه
دیانا، با فرار کردن از ماشین دور میشدم، نفس نفس میزدم،
نیکا، الان رفته،
ارسلان، بابا، شما پس چیکار میکردین وای
ارسلان،شما با یه اسنب برین من میرم دنبال این حرضه،،
محراب، باز گفت حرضه هه، بابا بزا معلوم بشه
ارسلان، برو محراب، راه افتادم و تو خیابون ها دنبالش میگشتم،
دیانا، داشتم، میرفتم داخل به خیابون که، یکی دهنمو گرفت وخاموشی متعلق،
ارسلان، دیانا کجاییییی، خدااااا، تا یک ظهر تو خیابون ها دنبالش بودم، به سمت خونه رفتم و مستقیم رفتم تو اتاق،
نیکا،، ارسلان، داداش،
نیکا ولم کن
نیکا،، خب میاد دیگه نگران نباش،
ارسلان، خداکنهههه، بیااد یه کاری میکنم که نتونه بلند شه،
دیانا، چشامو باز کردم دیدم روی یه مبلم،
احسان، بهوش اومدی،
دیانا، تو.. تو. کی هستی،
احسان، الان میفهمی
شایان، سلام،
دیانا، چشام به شایان که از در اومد بیرون افتاد بدنم شروع کرد به لرزیدن،
شایان، بده ببرمش، از بازوی دیانا گرفتم، بردم سمت ماشین
دیانا، م. ن. کجا میرم
شایان، گوشیمو برداشتم و به ارسلان، زنگ زدم،
ارسلان، الو
ارسلان منم شایان هر چی دیانا گفته دروغه، ماهانی در کار نیست،
دیانا، نه منو برنگردون، پیش اون،
شایان، خفه ههههه،
ارسلان، الان کجایی، الوو، شایان،
شایان، گوشیو قطع کردم، ایفون در زدم،
ارسلان، بدو بدو رفتم پایین
دیانا، شایان ولممممم کن
شایان، وایسا تا بیاد بگیردت،
ارسلان، در باز کردم دیدم دیانا، کنار شایانه،
شایان، بیا عشقتتتتتت،
ارسلان، کدومم گوری بودی، میدونی ساعت هفت شبه،
دیانا، م.. ن. خواب
ارسلان، بببندددددددد، دیانا گرفتم، از دست شایان، مرسی
شایان،من برم،
ارسلان، در بستم برگشتم سمت دیانا،
دیانا، سرمو انداخته بودم پایین،
ارسلان، منو نگاه کن،
دیانا، بهش نگاه کردم، با ترس
ارسلان، من هر کاری میکنم، حتی اگه مال یکی دیگه باشی، فهمیدی هر کارییی، من با گذشتت کاری ندارم، رفتم جلوش، من مال خودم میکنمت، بشین بببین🙎♀🔞
دیانا، رفتم یکم عقب،
ارسلان، حالا با ماهان بودی یا نه،
دیانا، زدم زیر گریه، و بلند داد زدم، من با هیچ یکی نبودم فقط خواستم جلوت کم نیارم، فقط همین، 😥😖😖😖
ارسلان، یه لبخند زدم، دروغ بود اره،
دیانا، ولی تو چیکار کردی، به من گفتی حرضه هه هه هه،
ارسلان، خوب اعصابم خورده بود
دیانا، مردمشو اون غرورت و اون عصبانیتتو ببرن،
ارسلان، دیانا،
دیانا، فرار کردم به سمت بالا که خواستم در باز کنم،
نیکا، اع سلام،
دیانا، نیکا اااا
ارسلان، سریع دیانا از پشت بغل کردم،
نیکا، چه خبره
ارسلان، دلخور هه
دیانا، ولم کن نیکا به این بگو ولم کنه، داشتم همینجور حرف میزدم که،،،،،،،،،
لایک کردن و یادتون نره، کامنت بزارین نظرتون توووو، و بوصصصصص
دیانا، هه، انقدر راحت،
ارسلان، گمشو، تو ماشینننننننننن، (با داد) +
دیانا، چشامو بستم، یه لحظه با داد ارسلان،
ارسلان، برو تو ماشینن، خانوم رحیمی، به سمت نیکا شون رفتم،
دیانا، هه، قشنگ دروغ منو باور میکنه، خاک عالم تو سرت، به سمت ماشین رفتم، کنار ماشین، وایستادم،
ارسلان، رفتم رو صندلی نشستم، همه صبحانه خورده بودند،
نیکا، ارسلان
هوم
دیانا کوش
ارسلان، دختره حرضه،
محراب، لال شو ارسلان، چیشده،
مهشاد، واع این چه طرز صحبت کردنه،
نیکا، ارسلان، اشکالی نداره دیگه،
ارسلان، اع، نداره، این خانوم قبلا از یکی حامله بوده، اقااااا ماهان،
نیکا، چییییی!
محراب، دورغهههه،
مهشاد، امکان نداره،
ارسلان، من برم خونه اینو
محراب، ارسلان، کار احمقانه به سرت نزنه،
ارسلان، مگه واسش مهمه،
مهشاد، الان کجاست،
ارسلان، جای ماشین، خوب من خوردم پاشین
نیکا، بریم بببینم چه خبره 🥺
مهشاد، من که میگم امکان نداره،
ارسلان، بگیر محراب برو در باز کن این سویچه تا من برم پول غذا حساب کنم
محراب، باش داداشش
نیکا،، تند تند میرفتم تا به دیانا برسم
ارسلان، رفتم حساب کردم، و رفتم سمت ماشین✨
نیکا، ساکت وایستاده بودم
ارسلان، برین بشینن دیگه، دیانا نشسته،
نیکا، وای، نشستم رو زمین،
ارسلان، دیانا کوشش، محراب،
محراب، داداشش نیستش،
ارسلان، مگه الکیه، کجاست، کور بودیی مگهههههه
دیانا، با فرار کردن از ماشین دور میشدم، نفس نفس میزدم،
نیکا، الان رفته،
ارسلان، بابا، شما پس چیکار میکردین وای
ارسلان،شما با یه اسنب برین من میرم دنبال این حرضه،،
محراب، باز گفت حرضه هه، بابا بزا معلوم بشه
ارسلان، برو محراب، راه افتادم و تو خیابون ها دنبالش میگشتم،
دیانا، داشتم، میرفتم داخل به خیابون که، یکی دهنمو گرفت وخاموشی متعلق،
ارسلان، دیانا کجاییییی، خدااااا، تا یک ظهر تو خیابون ها دنبالش بودم، به سمت خونه رفتم و مستقیم رفتم تو اتاق،
نیکا،، ارسلان، داداش،
نیکا ولم کن
نیکا،، خب میاد دیگه نگران نباش،
ارسلان، خداکنهههه، بیااد یه کاری میکنم که نتونه بلند شه،
دیانا، چشامو باز کردم دیدم روی یه مبلم،
احسان، بهوش اومدی،
دیانا، تو.. تو. کی هستی،
احسان، الان میفهمی
شایان، سلام،
دیانا، چشام به شایان که از در اومد بیرون افتاد بدنم شروع کرد به لرزیدن،
شایان، بده ببرمش، از بازوی دیانا گرفتم، بردم سمت ماشین
دیانا، م. ن. کجا میرم
شایان، گوشیمو برداشتم و به ارسلان، زنگ زدم،
ارسلان، الو
ارسلان منم شایان هر چی دیانا گفته دروغه، ماهانی در کار نیست،
دیانا، نه منو برنگردون، پیش اون،
شایان، خفه ههههه،
ارسلان، الان کجایی، الوو، شایان،
شایان، گوشیو قطع کردم، ایفون در زدم،
ارسلان، بدو بدو رفتم پایین
دیانا، شایان ولممممم کن
شایان، وایسا تا بیاد بگیردت،
ارسلان، در باز کردم دیدم دیانا، کنار شایانه،
شایان، بیا عشقتتتتتت،
ارسلان، کدومم گوری بودی، میدونی ساعت هفت شبه،
دیانا، م.. ن. خواب
ارسلان، بببندددددددد، دیانا گرفتم، از دست شایان، مرسی
شایان،من برم،
ارسلان، در بستم برگشتم سمت دیانا،
دیانا، سرمو انداخته بودم پایین،
ارسلان، منو نگاه کن،
دیانا، بهش نگاه کردم، با ترس
ارسلان، من هر کاری میکنم، حتی اگه مال یکی دیگه باشی، فهمیدی هر کارییی، من با گذشتت کاری ندارم، رفتم جلوش، من مال خودم میکنمت، بشین بببین🙎♀🔞
دیانا، رفتم یکم عقب،
ارسلان، حالا با ماهان بودی یا نه،
دیانا، زدم زیر گریه، و بلند داد زدم، من با هیچ یکی نبودم فقط خواستم جلوت کم نیارم، فقط همین، 😥😖😖😖
ارسلان، یه لبخند زدم، دروغ بود اره،
دیانا، ولی تو چیکار کردی، به من گفتی حرضه هه هه هه،
ارسلان، خوب اعصابم خورده بود
دیانا، مردمشو اون غرورت و اون عصبانیتتو ببرن،
ارسلان، دیانا،
دیانا، فرار کردم به سمت بالا که خواستم در باز کنم،
نیکا، اع سلام،
دیانا، نیکا اااا
ارسلان، سریع دیانا از پشت بغل کردم،
نیکا، چه خبره
ارسلان، دلخور هه
دیانا، ولم کن نیکا به این بگو ولم کنه، داشتم همینجور حرف میزدم که،،،،،،،،،
لایک کردن و یادتون نره، کامنت بزارین نظرتون توووو، و بوصصصصص
۱۳۰.۵k
۰۶ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.