lovelly killer part 4
~فلش بک به ۱۸ سالگیه جیمین~
جیمین ویو:
اون عوضیا هر روز اذیتم میکنن
هر روز مسخرم میکنن
هر روز و هر روزو هرررر روز...
و بدتر اینکه برادرمم همراهیشون میکنه!
به مامان و بابام که میگم ...طرف برادرمو میگیرن...
چرا؟
نمیدونم
شاید چون ارزوی من خوانندگیه و اون میخواد پزشک شه؟
شاید چون فرزند مورد علاقشونه؟
امروزم یه روز مزخرف دیگه توی دبیرستان بود
ازار و اذیتاشون شروع شده بود
هلش دادن به سمت کمد ها و کیفمو گرفتن
تمام وسایلشو از راه پله خالی کردن پایین و کیفمو از پنجره انداختن توی سطل زباله!
دیگه بسه
اومد که شروع کنه به لگد زدن به من ..
که هلش دادم
از پله ها پرت شد پایین و خب..
خون همه جا رو گرفت...
پلیس اومد
و به پدرو مادرم زنگ زد
وقتی دوربین هارو دیدن...فهمیدن دفاع از خون بوده و ..عمدی نبوده...و خب..از اونجایی که خانواده ای نداشت پس شکایتی هم درکار نبود...
رفتم خونه
پدرو مادرو برادرم وسایلشونو جمع کرده بودن!
اره داشتن منو ترک میکردن
خونه رو فروخته بودن
و من فقط رفتنشونو تماشا کردم
و فقط یه جمله رو با خودم تکرار کردم
_وقتی در هر صورت منو نمیخوام شاید اگه پسر بدی باشم بیشتر بهم توجه کنن نه؟حداقل ابروشون میره...
~پایان فلش بک~
_اینم از اولین داستان من!
من ۱۱ تا داستان دارم...دقیقا همونطوری که خودت میدونی!
یکیشو برات گفتم!
میخوام هر روز برات یکیشو بگم!
+پدرو مادرت..اذیتت میکردن؟
_اره ولی دیگه مهم نیست...
بیا بیخیالش شیم...هیچ سوالی از داستانام نپرس...لطفا!...نمیتونم جواب بدم ..چون دلیل بعضیاشو ..حتی خودمم نمیدونم...
+باشه ...هرچی تو میگی...
_فقط...مطمئن باش اگه این اتفاق نمی افتاد الان به این چیزی تبدیل نمیشدم که هستم...
شاید الان داشتم کنسرت برگزار میکردم!
+بخون
_چیو؟
+یه اهنگ !میخوام ببینم صدات چطوریه!
_خب باشه..
فقط خیلی وقته که اهنگ نخوندم..
~خوندن اهنگ Serendipity~
ا/ ت ویو:
محو تماشاش شده بودم...
صداش مثل فرشته ها بود...خودش مثل فرشته هابود.... پس چرا این کارا رو انجام میداد؟....چرا اینکارو باهاش کردن...اون ...اون میتونست خیلی خیلی موفق بشه...اونا زندگیشو نابود کردن!...
_خب...چطور بود؟
+خیلی...خیلیی عالی بود...صدات معرکس!
_اره درست مثل قیافم!
+(لبخندی زدم و سریع جمعش کردم)خب شیفتم تموم شده بهتره برم
_باشه!ولی یادت باشه برای بار دوم لبخند رو لبت اوردم!
و برای بار دوم تونستم یکمی تورو به عاشق من شدن نزدیک کنم
*بیرون رفتم
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
جیمین ویو:
اون عوضیا هر روز اذیتم میکنن
هر روز مسخرم میکنن
هر روز و هر روزو هرررر روز...
و بدتر اینکه برادرمم همراهیشون میکنه!
به مامان و بابام که میگم ...طرف برادرمو میگیرن...
چرا؟
نمیدونم
شاید چون ارزوی من خوانندگیه و اون میخواد پزشک شه؟
شاید چون فرزند مورد علاقشونه؟
امروزم یه روز مزخرف دیگه توی دبیرستان بود
ازار و اذیتاشون شروع شده بود
هلش دادن به سمت کمد ها و کیفمو گرفتن
تمام وسایلشو از راه پله خالی کردن پایین و کیفمو از پنجره انداختن توی سطل زباله!
دیگه بسه
اومد که شروع کنه به لگد زدن به من ..
که هلش دادم
از پله ها پرت شد پایین و خب..
خون همه جا رو گرفت...
پلیس اومد
و به پدرو مادرم زنگ زد
وقتی دوربین هارو دیدن...فهمیدن دفاع از خون بوده و ..عمدی نبوده...و خب..از اونجایی که خانواده ای نداشت پس شکایتی هم درکار نبود...
رفتم خونه
پدرو مادرو برادرم وسایلشونو جمع کرده بودن!
اره داشتن منو ترک میکردن
خونه رو فروخته بودن
و من فقط رفتنشونو تماشا کردم
و فقط یه جمله رو با خودم تکرار کردم
_وقتی در هر صورت منو نمیخوام شاید اگه پسر بدی باشم بیشتر بهم توجه کنن نه؟حداقل ابروشون میره...
~پایان فلش بک~
_اینم از اولین داستان من!
من ۱۱ تا داستان دارم...دقیقا همونطوری که خودت میدونی!
یکیشو برات گفتم!
میخوام هر روز برات یکیشو بگم!
+پدرو مادرت..اذیتت میکردن؟
_اره ولی دیگه مهم نیست...
بیا بیخیالش شیم...هیچ سوالی از داستانام نپرس...لطفا!...نمیتونم جواب بدم ..چون دلیل بعضیاشو ..حتی خودمم نمیدونم...
+باشه ...هرچی تو میگی...
_فقط...مطمئن باش اگه این اتفاق نمی افتاد الان به این چیزی تبدیل نمیشدم که هستم...
شاید الان داشتم کنسرت برگزار میکردم!
+بخون
_چیو؟
+یه اهنگ !میخوام ببینم صدات چطوریه!
_خب باشه..
فقط خیلی وقته که اهنگ نخوندم..
~خوندن اهنگ Serendipity~
ا/ ت ویو:
محو تماشاش شده بودم...
صداش مثل فرشته ها بود...خودش مثل فرشته هابود.... پس چرا این کارا رو انجام میداد؟....چرا اینکارو باهاش کردن...اون ...اون میتونست خیلی خیلی موفق بشه...اونا زندگیشو نابود کردن!...
_خب...چطور بود؟
+خیلی...خیلیی عالی بود...صدات معرکس!
_اره درست مثل قیافم!
+(لبخندی زدم و سریع جمعش کردم)خب شیفتم تموم شده بهتره برم
_باشه!ولی یادت باشه برای بار دوم لبخند رو لبت اوردم!
و برای بار دوم تونستم یکمی تورو به عاشق من شدن نزدیک کنم
*بیرون رفتم
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
۴.۹k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.