آواز مافیا𝐏𝐀𝐑𝐓 ۱۰
آواز مافیا𝐏𝐀𝐑𝐓 ۱۰
ویو فیلیکس: مشغول کار کردن بودند که از بیمارستان بهم زنگ زدن گفتن که رونا از کما در اومده با عجله به سمت ماشینم رفتم و به سمت بیمارستان حرکت کردم وقتی رسیدم اونجا رونا روی تخت نشسته بود وقتی منو دید اشک از چشاش سرازیر شد منم محکم رفتم بغلش کردم خیلی دلم واسش تنگ شده بود
پرش زمانی به دو روز بعد
ویو رونا: بعد از دو روز پیش فیلیکس موندن رفتم خونه خودم که دیدم جونگ کوک با یه دختره نشستن دارن میخندن راستیتش خیلی ناراحت شدم ولی به روم نیاوردم جونگ کوک وقتی منو دید خیلی شوکه شد
کوک:رو ..رونا...رونا؟؟
رونا:سلام من میرم تو اتاقم
دختره:این جنده کیه؟؟(داد)
کوک:جنده ننته(داد،یکی زد تو دهنش)
کوک:رونا رونا وایسا رونا (داد)
رونا:حواست باشه سر کی داد میزنی(داد)
کوک :چی؟؟(شوکه)
پرش زمانی به یک ماه بعد شب(یچه ها ببخشی. که هی میزنم پرش زمانی چون زود میخوام تمومش کنم🙏)
ویو رونا:داشتم واسه خودم خوراکی میخوردم که در باز شد منم چون میدونستم کوکه به سمت اتاقم حرکت کردم که....
کوک:همونجا وایسا
بعد گرفت رونا رو بوسید
ویورونا:وقتی کوک شروع به بوسیدنم کرد خیلی شوکه شدم ولی منم همراهیش کردم نتونستم دووم بیارم خب بالاخره هنوزم دوسش دارم
داشتیم همو میبوسیدیم که یهو بغلم کرد و برد اتاق خودش و پرتم کرد رو تخت و.......(اسمات)
پرش زمانی به صبح
ویوکوک:از خواب بیدار شدم که دیدم رونا بغلم خوابیده اولش خوشحال شدم اما چون نمیخواستم احساساتش رو به بازی بگیرم نا امید شدم بالاخره من از احساساتم مطمئن نبودم
رونا ..رونا...رونا
رونا:بله عشقم بیدار شدم
کوک:ببین رونا من نمیخوام به احساساتت لطمه ای وارد کنم ، ببین هر اتفاقی که دیشب افتاده رو فراموش کن مت دیشب مست بودم
این داستان ادامه دارد......😈😈
شرط
لایک ۲۰
کامنت ۱۵
ویو فیلیکس: مشغول کار کردن بودند که از بیمارستان بهم زنگ زدن گفتن که رونا از کما در اومده با عجله به سمت ماشینم رفتم و به سمت بیمارستان حرکت کردم وقتی رسیدم اونجا رونا روی تخت نشسته بود وقتی منو دید اشک از چشاش سرازیر شد منم محکم رفتم بغلش کردم خیلی دلم واسش تنگ شده بود
پرش زمانی به دو روز بعد
ویو رونا: بعد از دو روز پیش فیلیکس موندن رفتم خونه خودم که دیدم جونگ کوک با یه دختره نشستن دارن میخندن راستیتش خیلی ناراحت شدم ولی به روم نیاوردم جونگ کوک وقتی منو دید خیلی شوکه شد
کوک:رو ..رونا...رونا؟؟
رونا:سلام من میرم تو اتاقم
دختره:این جنده کیه؟؟(داد)
کوک:جنده ننته(داد،یکی زد تو دهنش)
کوک:رونا رونا وایسا رونا (داد)
رونا:حواست باشه سر کی داد میزنی(داد)
کوک :چی؟؟(شوکه)
پرش زمانی به یک ماه بعد شب(یچه ها ببخشی. که هی میزنم پرش زمانی چون زود میخوام تمومش کنم🙏)
ویو رونا:داشتم واسه خودم خوراکی میخوردم که در باز شد منم چون میدونستم کوکه به سمت اتاقم حرکت کردم که....
کوک:همونجا وایسا
بعد گرفت رونا رو بوسید
ویورونا:وقتی کوک شروع به بوسیدنم کرد خیلی شوکه شدم ولی منم همراهیش کردم نتونستم دووم بیارم خب بالاخره هنوزم دوسش دارم
داشتیم همو میبوسیدیم که یهو بغلم کرد و برد اتاق خودش و پرتم کرد رو تخت و.......(اسمات)
پرش زمانی به صبح
ویوکوک:از خواب بیدار شدم که دیدم رونا بغلم خوابیده اولش خوشحال شدم اما چون نمیخواستم احساساتش رو به بازی بگیرم نا امید شدم بالاخره من از احساساتم مطمئن نبودم
رونا ..رونا...رونا
رونا:بله عشقم بیدار شدم
کوک:ببین رونا من نمیخوام به احساساتت لطمه ای وارد کنم ، ببین هر اتفاقی که دیشب افتاده رو فراموش کن مت دیشب مست بودم
این داستان ادامه دارد......😈😈
شرط
لایک ۲۰
کامنت ۱۵
۱.۳k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.