اونروز لب دریا ایستاده بودم.
اونروز لب دریا ایستاده بودم.
شن های ساحل زیر پاهام غلت میخوردن٬موج دریا میومد و پاهام رو نوازش میکرد.
من خیره به دریا به روز های گذشته و آینده فکر میکردم.
یه نسیم خنک صورتم رو نوازش میکرد. چشام رو بستم٬ صدای دریا خیلی چیزا رو یادم میاورد!
شال از سرم افتاد!
برگشتم و گرفتمش٬اما انگار همه چیز از جلوی چشام رد میشد٬صداش میپیچید توی گوشم!
میگفت:وقتی باد میاد شالت رو محکم بگیر.ببین من غیرتیم :) دوست ندارم کسی غیرمن موج موهات رو ببینه!
هه... شالمو ول کردم.
آخه دیگه نیست که باهام دعوا کنه!
دیگه نیست که دست بکشه توی موهام!
نیست که بغلم کنه و منو محکم فشار بده توی سینه اش!
دیگه هیچی برام مهم نیست...
انگار دریا صدام میزد..منو میکشید سمت خودش..
چشام رو باز کردم.
وای دریا چقد آبیه! همرنگ چشاش!! یاد چشاش افتاده بودم. اون نگاه جذابش...
حس میکردم محکم بغلم کرده.
جیغ مامانم!فریاد بابام!
انگار منو صدا میزدن. آب تا گردنم رسیده بود٬اما من یه صدای آشنا میخواستم.
یکی که توی گوشم صدام بزنه و بهم بگه هنوزم دوست دارم دیوونه! بهم بگه همه ی اینا خوابه...خوابه....
اما....بابام نذاشت!!!!
شن های ساحل زیر پاهام غلت میخوردن٬موج دریا میومد و پاهام رو نوازش میکرد.
من خیره به دریا به روز های گذشته و آینده فکر میکردم.
یه نسیم خنک صورتم رو نوازش میکرد. چشام رو بستم٬ صدای دریا خیلی چیزا رو یادم میاورد!
شال از سرم افتاد!
برگشتم و گرفتمش٬اما انگار همه چیز از جلوی چشام رد میشد٬صداش میپیچید توی گوشم!
میگفت:وقتی باد میاد شالت رو محکم بگیر.ببین من غیرتیم :) دوست ندارم کسی غیرمن موج موهات رو ببینه!
هه... شالمو ول کردم.
آخه دیگه نیست که باهام دعوا کنه!
دیگه نیست که دست بکشه توی موهام!
نیست که بغلم کنه و منو محکم فشار بده توی سینه اش!
دیگه هیچی برام مهم نیست...
انگار دریا صدام میزد..منو میکشید سمت خودش..
چشام رو باز کردم.
وای دریا چقد آبیه! همرنگ چشاش!! یاد چشاش افتاده بودم. اون نگاه جذابش...
حس میکردم محکم بغلم کرده.
جیغ مامانم!فریاد بابام!
انگار منو صدا میزدن. آب تا گردنم رسیده بود٬اما من یه صدای آشنا میخواستم.
یکی که توی گوشم صدام بزنه و بهم بگه هنوزم دوست دارم دیوونه! بهم بگه همه ی اینا خوابه...خوابه....
اما....بابام نذاشت!!!!
۹.۶k
۲۵ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.