عشق خوناشامی من پارت ۱۰
عشق خوناشامی من پارت ۱۰
ویو جونگکوک:
به بقیه گفتم که جیمین کجاس
تهیونگ: نمیدونم ولی یادمه که تو مهمونی بود
داشتم فکر میکردم که صدای داد و فریاد اومد ترسیدم نکنه برای ا/ت اتفاقی افتاده باشه رد صدا رو گرفتیم که به اتاق جیمین رسیدیم با وحشت در رو باز کردم که از تعجب مغزم سوت کشید...
اون ا/ت و جیمین بودن که داشتم دعوا میکردم و موهای همدیگه رو میکشیدن
ا/ت وقتی ما رو دید با پا محکم زد تو دل جیمین و فرار کرد پشت من قایم شد ازشون پرسیدم اینجا چه خبره
ا/ت: من میخوام موچی رو بگیرم ولی جیمین بهم نمیده
جیمین: کسی حق نداره به موچی من دست بزنه بهت نمیدمش
بعد موچی رو پشتش قائم کرد
که ا/ت به شکل کیوتی زد زیر گریه ازش پرسیدم چرا گریه میکنی
ا/ت: من موچی رو میخواممممممم(گریه شدید)
جونگکوک: اشکال نداره میگم یدونه شبیه اون عروسک برای تو هم بخرن خوبه؟
ا/ت: واقعا (با فین فین)
جونگکوک: (با لبخند) اره
حالا هم بیا بریم (رفتن)
جیمین: (پوکر) اون الآن من و به یه دختر فروخت
جین: فکر کنم داداشمون عاشق شده(خنده)
جیهوپ: اره(خنده)
شوگا: این بحث ها رو ول کنین بیاین بریم بخوابیم
نامجون: شوگا تو هم هر دقیقه میگی بخوابیم الآن باید بریم پیش مهمون ها
ویو جونگکوک:
ا/ت رو بردم داخل اتاقش و بهش گفتم
جونگکوک : ا/ت تو دیگه بخواب خسته شدی
ا/ت: باشه پس شب بخیر
جونگکوک: شب بخیر(سر ا/ت رو بو..سی..د)
ا/ت: (لبو شدن)
جونگکوک: شب بخیر (رفت)
بازم قرمز شد این چرا اینقد کیوته الآن دیگه مطمئنم که عاشقش شدم ولی نمیدونم بهش بگم یا نه هر چی که نباشه من یه خوناشامم و اون یه انسان ممکنه نخواد با من ازدواج کنه
خلاصه اون شب هم گذشت
ادامه دارد....
حمایت
ویو جونگکوک:
به بقیه گفتم که جیمین کجاس
تهیونگ: نمیدونم ولی یادمه که تو مهمونی بود
داشتم فکر میکردم که صدای داد و فریاد اومد ترسیدم نکنه برای ا/ت اتفاقی افتاده باشه رد صدا رو گرفتیم که به اتاق جیمین رسیدیم با وحشت در رو باز کردم که از تعجب مغزم سوت کشید...
اون ا/ت و جیمین بودن که داشتم دعوا میکردم و موهای همدیگه رو میکشیدن
ا/ت وقتی ما رو دید با پا محکم زد تو دل جیمین و فرار کرد پشت من قایم شد ازشون پرسیدم اینجا چه خبره
ا/ت: من میخوام موچی رو بگیرم ولی جیمین بهم نمیده
جیمین: کسی حق نداره به موچی من دست بزنه بهت نمیدمش
بعد موچی رو پشتش قائم کرد
که ا/ت به شکل کیوتی زد زیر گریه ازش پرسیدم چرا گریه میکنی
ا/ت: من موچی رو میخواممممممم(گریه شدید)
جونگکوک: اشکال نداره میگم یدونه شبیه اون عروسک برای تو هم بخرن خوبه؟
ا/ت: واقعا (با فین فین)
جونگکوک: (با لبخند) اره
حالا هم بیا بریم (رفتن)
جیمین: (پوکر) اون الآن من و به یه دختر فروخت
جین: فکر کنم داداشمون عاشق شده(خنده)
جیهوپ: اره(خنده)
شوگا: این بحث ها رو ول کنین بیاین بریم بخوابیم
نامجون: شوگا تو هم هر دقیقه میگی بخوابیم الآن باید بریم پیش مهمون ها
ویو جونگکوک:
ا/ت رو بردم داخل اتاقش و بهش گفتم
جونگکوک : ا/ت تو دیگه بخواب خسته شدی
ا/ت: باشه پس شب بخیر
جونگکوک: شب بخیر(سر ا/ت رو بو..سی..د)
ا/ت: (لبو شدن)
جونگکوک: شب بخیر (رفت)
بازم قرمز شد این چرا اینقد کیوته الآن دیگه مطمئنم که عاشقش شدم ولی نمیدونم بهش بگم یا نه هر چی که نباشه من یه خوناشامم و اون یه انسان ممکنه نخواد با من ازدواج کنه
خلاصه اون شب هم گذشت
ادامه دارد....
حمایت
۲۹.۸k
۱۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.