پارت 4 Fate
بابا: من بجاش...
بابا: هرکدوم از دخترامو دوست داری برای خودت ببر
_آره این خوبه
+ چی..
مینهی:جاننن
مامان:تو حق همیچین کاری نداری دخترای من هیجا نمیان
_باشه تو گفتی منم گوش کردم میخوام ا/ت رو ببرم
مینهی: اگه قرار ا/ت رو ببری منم میام من بدون ا/ت نمیتونم
_خب... باشه بیا ولی بدون باید توی آشپزخونه کار کنی
+اما.. حقق... تو میخای بیای... حققق... که چی بشه
مینهی:باشه توی آشپزخونه کار میکنم فقط کافیه کنار خواهرم باشم برام مهم نیست که توالت بشورم یا غذا درست کنم
+تو هیجا با مننمیای فهمیدی
مینهی: آخه چرا
+چون من میگم
مینهی: من بزرگ ترم پس من میگم
+برو بابا
رفتم طرف اتاقم چمدونم و از توی کماد در آوردم هرچی لباس بود چنگ زدم اوردم بیرون مچاله کردم چپوندم توی چمدون شاید اگه لباسارو تا میکردم دوتا چمدون میشد ولی الان دقیقا چهارتا چمدون جلوم بود همرو هول دادم بیرون از اتاق یه مانتو حریر پوشیدم لباسی که توی خونه پوشیده بودم ی شلوار با طرح.....
خماری.... 😈🍷
شرط همون قبلیا...😂🤝🏻
بابا: هرکدوم از دخترامو دوست داری برای خودت ببر
_آره این خوبه
+ چی..
مینهی:جاننن
مامان:تو حق همیچین کاری نداری دخترای من هیجا نمیان
_باشه تو گفتی منم گوش کردم میخوام ا/ت رو ببرم
مینهی: اگه قرار ا/ت رو ببری منم میام من بدون ا/ت نمیتونم
_خب... باشه بیا ولی بدون باید توی آشپزخونه کار کنی
+اما.. حقق... تو میخای بیای... حققق... که چی بشه
مینهی:باشه توی آشپزخونه کار میکنم فقط کافیه کنار خواهرم باشم برام مهم نیست که توالت بشورم یا غذا درست کنم
+تو هیجا با مننمیای فهمیدی
مینهی: آخه چرا
+چون من میگم
مینهی: من بزرگ ترم پس من میگم
+برو بابا
رفتم طرف اتاقم چمدونم و از توی کماد در آوردم هرچی لباس بود چنگ زدم اوردم بیرون مچاله کردم چپوندم توی چمدون شاید اگه لباسارو تا میکردم دوتا چمدون میشد ولی الان دقیقا چهارتا چمدون جلوم بود همرو هول دادم بیرون از اتاق یه مانتو حریر پوشیدم لباسی که توی خونه پوشیده بودم ی شلوار با طرح.....
خماری.... 😈🍷
شرط همون قبلیا...😂🤝🏻
۲۶.۱k
۱۸ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.