" ددی مافیایی من "
" ددی مافیایی من "
" فصل ۲ "
پارت : ۳۴
یونجون ویو :
با احساسه نوازشه یه دست روی گونم چشمامو یزره باز کردم که دیدم بارام رومه و داره انگشته شستشو نوازشوار روی گونم حرکت میده
یه زره تعجب کردم ولی بعدش چشمامو سریع بستم تا ببینم دیگه چیکار میکنه
که دیدم داره انگشتشو میبره سمته لبم دیگه
میخواستم چشمامو باز کنم
که دیدم داره یه چیزی میگه
بارام : وویی خدا چقدر داخله خواب کیوته ( چیزه دیگه ای به ذهنم نرسید شرمنده 🗿)
چشمامو باز کردم و سریع داخله یه حرکت جامونو عوض کردم که دیدم با تعجب داره بهم نگاه میکنه
اوممم به نظرم الان وقته خوبی برای اعتراف کردنه
سریع لبامو کبوندم روی لباش و شروع کردم به خوردنه اون دوتا تیکه گوشتی که طعمه شکلات تلخ میدادن
............................................
الان چند دقیقه ای گذشته ولی بارام هنوزم همراهی نمیکنه
بخاطره همین یه زره ازش فاصله گرفتم و گفتم
یونجون : چرا همراهی نمیکنی ؟
بارام : چون اولین بارمه که ....
داشت حرفشو میزد که سرخ شد و ادامش نداد ولی خودم منظورشو فهمیدم
یونجون : اولین باره که یه بوسه داری ؟
بارام : اوهوم
یونجون : فقط کاری که من میکنم رو تکرار کن
اینو گفتم که لباشو گذاشت روی لبام که رفتم داخله شک ولی بعدش باهاش همکاری کردم که بعد از چند دقیقه ازم جدا شد و گفت
بارام : اینطوری ؟
یونجون : اوهوم
یونجون : واقعا تا الان بوسه نداشتی ؟
بارام : نه
یونجون : پس یعنی اولینتو با من تجربه کردی
بارام : سرخ شده
یونجون : تو الان دیگه دوست دخترمی نه ؟
بارام : نه
یونجون : چرا ؟
بارام : چون هنوز بهم پیشنهاد ندادی
یونجون : ولی منکه با بوسیدنت بهت پیشنهاد دادم
بارام : اوممم نمیدونم
دوباره صورتمو بردم نزدیکه صورتش و گفتم
یونجون : شاید بتونم با این بوسه بهت پیشنهاد بدم نه ؟
( خیلی اروم لبمو گذاشتم روی لبش که یکدفعه در با شدته زیادی باز شدن سریع از هم جدا شدیم که دیدم ( ..... ) با تعجب بهمون نگاه میکنه
" فصل ۲ "
پارت : ۳۴
یونجون ویو :
با احساسه نوازشه یه دست روی گونم چشمامو یزره باز کردم که دیدم بارام رومه و داره انگشته شستشو نوازشوار روی گونم حرکت میده
یه زره تعجب کردم ولی بعدش چشمامو سریع بستم تا ببینم دیگه چیکار میکنه
که دیدم داره انگشتشو میبره سمته لبم دیگه
میخواستم چشمامو باز کنم
که دیدم داره یه چیزی میگه
بارام : وویی خدا چقدر داخله خواب کیوته ( چیزه دیگه ای به ذهنم نرسید شرمنده 🗿)
چشمامو باز کردم و سریع داخله یه حرکت جامونو عوض کردم که دیدم با تعجب داره بهم نگاه میکنه
اوممم به نظرم الان وقته خوبی برای اعتراف کردنه
سریع لبامو کبوندم روی لباش و شروع کردم به خوردنه اون دوتا تیکه گوشتی که طعمه شکلات تلخ میدادن
............................................
الان چند دقیقه ای گذشته ولی بارام هنوزم همراهی نمیکنه
بخاطره همین یه زره ازش فاصله گرفتم و گفتم
یونجون : چرا همراهی نمیکنی ؟
بارام : چون اولین بارمه که ....
داشت حرفشو میزد که سرخ شد و ادامش نداد ولی خودم منظورشو فهمیدم
یونجون : اولین باره که یه بوسه داری ؟
بارام : اوهوم
یونجون : فقط کاری که من میکنم رو تکرار کن
اینو گفتم که لباشو گذاشت روی لبام که رفتم داخله شک ولی بعدش باهاش همکاری کردم که بعد از چند دقیقه ازم جدا شد و گفت
بارام : اینطوری ؟
یونجون : اوهوم
یونجون : واقعا تا الان بوسه نداشتی ؟
بارام : نه
یونجون : پس یعنی اولینتو با من تجربه کردی
بارام : سرخ شده
یونجون : تو الان دیگه دوست دخترمی نه ؟
بارام : نه
یونجون : چرا ؟
بارام : چون هنوز بهم پیشنهاد ندادی
یونجون : ولی منکه با بوسیدنت بهت پیشنهاد دادم
بارام : اوممم نمیدونم
دوباره صورتمو بردم نزدیکه صورتش و گفتم
یونجون : شاید بتونم با این بوسه بهت پیشنهاد بدم نه ؟
( خیلی اروم لبمو گذاشتم روی لبش که یکدفعه در با شدته زیادی باز شدن سریع از هم جدا شدیم که دیدم ( ..... ) با تعجب بهمون نگاه میکنه
۹.۸k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.