تپش قلب پارت ۱۶
بعد چند دقیقه از اتاق رفتیم بیرون نشستیم سر میز جونگ کوک با حرکات صورت گفت موافقت کرد منم سرمو تکون دادم یعنی آره کوک:خیله خوب بعد صبحونه رو خوردیم پاشدیم تهیونگ:من یه خونه سراغ دارم من:کجاست تهیونگ:نزدیکه یکم بالاتر یه ساختمون هست کوک:عه خوبه که بریم نگاه کنیم تهیونگ:آره برید چون اگه دست دست کنید ممکنه از دستتون بره من:خیله خوب کی بریم کوک:امروز بریم بهتره من:هوم من مشکلی ندارم
دو ماه بعد
بعد دوماه رفتیم تویه اون خونه همه چی خریدیم الان باهام بدون هیچکسی و دو نفری زندگی میکنیم یه روز نشسته بودیم که دیدم دوباره سویان زنگ زده من:جونگ کوک جونگ کوک کوک:جانم چیه من:همونی که اون روز بهم زنگ زد سویان دوست پسر سابقم کوک:گوشیو بده من من:جونگ کوک زیاده روی نکنیا این روانیه کوک:بده من هیچ غلطی نمی تونه بکنه من:خیله خوب گوشیو دادم بهش اون جواب داد جونگ کوک اصلا حرف نمیزد ولی اون ور ور رفت رو اعصاب جونگ کوک فقط منتظر بود چی میگی که یه دفع انگار یه چیزی بدجور عصبیش کرد همون موقع با داد گفت کوک:وایسا وایسا کجا بشین باهم بریم پاشد رفت تو اتاق کوک:مرتیکه حرومزاده کثافت الدنگ چی میگی هانننن فکر کردی به همین راحتیاس بخوای مال خودت کنیش یورا دیگه الان مال منه فهمیدی اگه نفهمیدی بیام با کتک بفهمونمت و بفهمونمت که یورا مال منه کصکش بی ناموص اگه پیدات نکنم میام شق شقت میکنم میکشمت😠(اووووو😯😂😂😂) سریع رفتم گوشیو ازش گرفتم من:الو ببین منو تو هیچ کاری نمی تونی بکنی من دوست پسر دارم فهمیدی سویان:چطوری بهش اعتماد ی هان تو که به هیچ مردی اعتماد نداشتی من:اون فرق میکنه چطوری اونو با یکی دیگه مقایسه میکنی هانننننن اون از همه نظر با تو فرق داره دختر بازه حرومزاده تخمه سگ برو گمشو تهدید گر عالمه انگار بعد گوشیو قطع کردم من:عشقم تو خودت و عصبانی نکن کوک:چطوری نکنم نمیدونی که داشت چیا میگفت کفرمو در آورد مرتیکه بی ناموص من:عشقم تو که خودت میدونی من فقط تو رو دوست دارم کوک:میدونم من:پس اون دوباره نمی تونه قلبمو به دست بیاره چون قلبم تویی کوک:چطوری میتونی انقدر خوب حال ادمو خوب کنی هان بیبی من:خوب دیگه
دو ماه بعد
بعد دوماه رفتیم تویه اون خونه همه چی خریدیم الان باهام بدون هیچکسی و دو نفری زندگی میکنیم یه روز نشسته بودیم که دیدم دوباره سویان زنگ زده من:جونگ کوک جونگ کوک کوک:جانم چیه من:همونی که اون روز بهم زنگ زد سویان دوست پسر سابقم کوک:گوشیو بده من من:جونگ کوک زیاده روی نکنیا این روانیه کوک:بده من هیچ غلطی نمی تونه بکنه من:خیله خوب گوشیو دادم بهش اون جواب داد جونگ کوک اصلا حرف نمیزد ولی اون ور ور رفت رو اعصاب جونگ کوک فقط منتظر بود چی میگی که یه دفع انگار یه چیزی بدجور عصبیش کرد همون موقع با داد گفت کوک:وایسا وایسا کجا بشین باهم بریم پاشد رفت تو اتاق کوک:مرتیکه حرومزاده کثافت الدنگ چی میگی هانننن فکر کردی به همین راحتیاس بخوای مال خودت کنیش یورا دیگه الان مال منه فهمیدی اگه نفهمیدی بیام با کتک بفهمونمت و بفهمونمت که یورا مال منه کصکش بی ناموص اگه پیدات نکنم میام شق شقت میکنم میکشمت😠(اووووو😯😂😂😂) سریع رفتم گوشیو ازش گرفتم من:الو ببین منو تو هیچ کاری نمی تونی بکنی من دوست پسر دارم فهمیدی سویان:چطوری بهش اعتماد ی هان تو که به هیچ مردی اعتماد نداشتی من:اون فرق میکنه چطوری اونو با یکی دیگه مقایسه میکنی هانننننن اون از همه نظر با تو فرق داره دختر بازه حرومزاده تخمه سگ برو گمشو تهدید گر عالمه انگار بعد گوشیو قطع کردم من:عشقم تو خودت و عصبانی نکن کوک:چطوری نکنم نمیدونی که داشت چیا میگفت کفرمو در آورد مرتیکه بی ناموص من:عشقم تو که خودت میدونی من فقط تو رو دوست دارم کوک:میدونم من:پس اون دوباره نمی تونه قلبمو به دست بیاره چون قلبم تویی کوک:چطوری میتونی انقدر خوب حال ادمو خوب کنی هان بیبی من:خوب دیگه
۹.۶k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.