پارت 7 ازدواج اجباری

پارت 7 ازدواج اجباری

ویو لارا

وقتی فهمیدم شوگا میخواد ازدواج کنه خیلی عصبی شدم
نمیخوام خودمو مثل کنه ها بچسبونم بهش پس از اون دختر شروع میکنم

ویو کاوان

وقای فهمیدم ا/ت میخواد با اون پسره ازدواج کنه خون جلوی چشمامو گرفت داشتم روانی میشدم

ویو ا/ت

از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی کارای مربوط رو انجام دادم امروز نمیرفتم مدرسه چون مدرسه تو دارن رنگ میزنن پس رفتم بیرون و با شوگا رفتیم پایین تا خبر رو بگیم

_ صبح بخیر
× صبح همه بخیر
همه. صبح بخیر
× منو ا/ت یه تصمیم گرفتیم
پدرش. بگو پسرم
× منو ا/ت ازدواج میکنیم
پدرت. این خیلی خوبه
مادرش. واقعاً خوشحال شدم
مادرت. .لبخند.
& خواهر عزیزم برو از دستت راحت شم
_ باشه منم به بابا میگم که........
& باشه بابا زر زدم
پدرت. چی رو میخواستی بگی
& هیچی
_ هیچی بابا
مادرش. پس امروز بریم خرید
_ نه
مادرش. یعنی چی
× منو ا/ت تنها میریم خرید کسی نمیاد
مادرت. هرچی دوست دارین

ادمینتون: ا/ت و شوگا رفتن اتاقاشون و لباساشونو عوض کردن و ا/ت هم میکاپ کردم
( عکس میزارم )
بعد سوار ماشین شوگا میشن و میرن بزگترین پاساژ کره تا خرید کنن

ویو ا/ت

اول واسه من خرید کردیم رفتیم داخل مغازه رفتم پروف کنم

_ شوگا این خوبه
× نه
_ این چی
× خیلی باز نیست
_ این چی
× عمرن
_ این خیلی خوشگله
× اره این خوبه

ویو شوگا

لعنتی خیلی جذابه خدایی من کراش زدم
ولی باید حواسم باشه لارا سمت ا/ت نره
لباس ا/ت رو حساب کردم رفتیم کفش براش بگیریم اونم گرفتیم بعد رفتیم تاج اونم گرفتیم
بعد رفتیم برای من کت شلوار بگیریم

× این خوبه
_ نه خیلی تیره ی
× این چی
_ اره همین خوبه

ویو ا/ت

وایی خیلی کراشه این
لباس شوگارو حساب کردم رفتیم پراش کفش بگیریم اونم گرفتیم رفتیم برای حلقه اونم گرفتیم رفتیم خونه به همه وسایل رو نشون دادم و یک هفته دیگه عروسی

شرط پارت بعد

۱۴ :« لایک ❤️