پارت ۲۶ فصل ۲
و بعد کلی گپ زدن و خندین میرن خونه خودشون
+تهیونگ اینجا کامل مال خودته؟
€اره
+اووووو.... چقد باحال خیلی خوشم میاد ازین مدل خونه ها
€قابل شمارو نداره
+اعه؟ پس برو بیرون اینجا مال منه
€چقد تو پرویی🤣
+اره🤣
و روزها عالی میگذشت... تو این مدت فهمیدم که بابای کوک رییس دانشگاس و تونستن منو با کمکش برگردونن بن دانشگاه... انگار بچه ها هم اون چند ترمی که کن نبودم رو نخوندن و مشغول کاره دیگه ای بودن...
...یک هفته بعد-دانشگاه....
€+سلام بچه ها
٫سلام خوبین؟
+مرسی
£سلام
؛ سلامممم
€کوک خوبی؟
-اره*سرد
€باشه...
بعد کلاس...
€کوک یه دقیقه بیا کارت دارم
-باشه*سرد
و میرن بیرون
-چی میخوای
€این چه طرزه حرف زدنه؟
-دلم میخواد... بعدشم مشکلیه؟
€وا چت شده تو امروز؟
-هیچی شما برو با خواهرت خوش باش؟
€چه ربطی به نیلا داره؟
-نمیدونم
و میره
تهیونگ ویو*
وا این چش بود.... پسره شلمغز... معلوم نیست چشه...
€هی جیمین... میگم میدونی کوک چشه؟
؛ والا منم نمیدونم اتفاقا برای منم سوال بود
€والا باهاش صحبت کردم اصلا انگار من قاتل باباشم که باهام اینجوری حرف میزنه...
؛ نمیدونم چشه... باید از لونا بپرسی... اون حتما میدونه...
€راست میگی.... مرسی...
؛ خاعش
.......
€لونا..
٫بله؟
€میگم میدونی کوک چشه؟
٫اه توهم فهمیدی... چندروزیه اینجوری شده.... همش تو فکره و بد صحبت میکنه... منم یکم مشکوک شده بودم برای همین رفتم سراغ لپتاب و وسایلش که دیدم کل وسایلش حداقل سه تا رمز امنیتی داره... نمیدونم چرا اینکارو کرده اما میدونم قبلا رمز نداشتن
€یغنی داره چیزی رو ازمون مخفی میکنه؟
٫من حدس میزنم درمورد نیلاعه
€نیلا؟ چرا اون؟
٫اون روز یه برگه رو میز اتاقش دیدم که درباره نیلا یسری اطلاعات نوشته بود که نشون میداد نیلا خواهر واقعیت نیست... من مطمئنم که هست اما دلیل کارای کوک رو نمیدونم.....
€باشه مرسی.... باهاش صحبت میکنم
٫خاهش میکنم ماری نکردم
+لونا کجایییییییییی*داد
٫چرا داد میزنی اینجام
+اعه تهیونگ هم اینجاس...
€اره .. خب من باید برم کار دارم...
+باشه برو بای... راستی امشب باید برای تگ نتیجه ازمایش بریم
€اره میریم... بعدشم با خانواده قرار داریم...
+اره خب دیگه برو بای
و لونا رو کشید و برد تو حیاط
+خب خب.... خوب با داداشم لاس میزنیا. ...
٫هی ای کاش میشد بهش بگم... میتونم درمورد هرچی باهاش صحبت کنم اما علاقم نه.... خیلی سخته هه.... وقتی به چشماش نگاه میکنم کس میکنم میخواد ردم کنه
+یه رازی رو بهت بگم؟
٫بگو
+اونم دیوونه بار عاشقته
٫جدی میگی؟ *خوشحال و ذوق شدیدددددد
+معلومه
٫وای حالا سخت تر شد
+نترس کمکت میکنم
٫باشه مرسی
+اعه زنگ خورد باید برمی کلاس
٫اره بریم
+تهیونگ اینجا کامل مال خودته؟
€اره
+اووووو.... چقد باحال خیلی خوشم میاد ازین مدل خونه ها
€قابل شمارو نداره
+اعه؟ پس برو بیرون اینجا مال منه
€چقد تو پرویی🤣
+اره🤣
و روزها عالی میگذشت... تو این مدت فهمیدم که بابای کوک رییس دانشگاس و تونستن منو با کمکش برگردونن بن دانشگاه... انگار بچه ها هم اون چند ترمی که کن نبودم رو نخوندن و مشغول کاره دیگه ای بودن...
...یک هفته بعد-دانشگاه....
€+سلام بچه ها
٫سلام خوبین؟
+مرسی
£سلام
؛ سلامممم
€کوک خوبی؟
-اره*سرد
€باشه...
بعد کلاس...
€کوک یه دقیقه بیا کارت دارم
-باشه*سرد
و میرن بیرون
-چی میخوای
€این چه طرزه حرف زدنه؟
-دلم میخواد... بعدشم مشکلیه؟
€وا چت شده تو امروز؟
-هیچی شما برو با خواهرت خوش باش؟
€چه ربطی به نیلا داره؟
-نمیدونم
و میره
تهیونگ ویو*
وا این چش بود.... پسره شلمغز... معلوم نیست چشه...
€هی جیمین... میگم میدونی کوک چشه؟
؛ والا منم نمیدونم اتفاقا برای منم سوال بود
€والا باهاش صحبت کردم اصلا انگار من قاتل باباشم که باهام اینجوری حرف میزنه...
؛ نمیدونم چشه... باید از لونا بپرسی... اون حتما میدونه...
€راست میگی.... مرسی...
؛ خاعش
.......
€لونا..
٫بله؟
€میگم میدونی کوک چشه؟
٫اه توهم فهمیدی... چندروزیه اینجوری شده.... همش تو فکره و بد صحبت میکنه... منم یکم مشکوک شده بودم برای همین رفتم سراغ لپتاب و وسایلش که دیدم کل وسایلش حداقل سه تا رمز امنیتی داره... نمیدونم چرا اینکارو کرده اما میدونم قبلا رمز نداشتن
€یغنی داره چیزی رو ازمون مخفی میکنه؟
٫من حدس میزنم درمورد نیلاعه
€نیلا؟ چرا اون؟
٫اون روز یه برگه رو میز اتاقش دیدم که درباره نیلا یسری اطلاعات نوشته بود که نشون میداد نیلا خواهر واقعیت نیست... من مطمئنم که هست اما دلیل کارای کوک رو نمیدونم.....
€باشه مرسی.... باهاش صحبت میکنم
٫خاهش میکنم ماری نکردم
+لونا کجایییییییییی*داد
٫چرا داد میزنی اینجام
+اعه تهیونگ هم اینجاس...
€اره .. خب من باید برم کار دارم...
+باشه برو بای... راستی امشب باید برای تگ نتیجه ازمایش بریم
€اره میریم... بعدشم با خانواده قرار داریم...
+اره خب دیگه برو بای
و لونا رو کشید و برد تو حیاط
+خب خب.... خوب با داداشم لاس میزنیا. ...
٫هی ای کاش میشد بهش بگم... میتونم درمورد هرچی باهاش صحبت کنم اما علاقم نه.... خیلی سخته هه.... وقتی به چشماش نگاه میکنم کس میکنم میخواد ردم کنه
+یه رازی رو بهت بگم؟
٫بگو
+اونم دیوونه بار عاشقته
٫جدی میگی؟ *خوشحال و ذوق شدیدددددد
+معلومه
٫وای حالا سخت تر شد
+نترس کمکت میکنم
٫باشه مرسی
+اعه زنگ خورد باید برمی کلاس
٫اره بریم
۳.۷k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.