چیزی بدتر از عشق🍷🫂 𝖯𝖺𝗋𝗍 : 19
*ویو رزی
ته عصبی شد و گفت:
تهیونگ: منظورت چیه؟... بعدش مگه من نگفتم دیگه نگو که من برادرتم.... تو یچی بگو که به هم بخوریم که خواهر برادریم....نه گروه خونیمون یکیه...
نه مامان و بابامون یکیه
نه...
نذاشتم ادامه بده که سریع گفتم:
رزی: باهم بزرگ شدیم....
تهیونگ قهقه ای زد و سرشو تکون داد و گفت:
تهیونگ: همین؟ پس یعتی هرکس با یکی دیگه بزرک بشه خواهر برادرن! جالبه....
بعد با تحکم گفت:
یه دلیل محکم تر و قانع کننده تر بیار لطفا!
لب زدم:
رزی: بابا ته هیون هم منو مثل دختر خودش میدونه همینطور مامان.....
تهیونگ بلند شد و گفت:
تهیونگ: اصلا قانع کننده نبود الکی هم زور نزن که یه چیزی ببافی در هر صورت من برادرتو نیستم...
بعدش پماد رو بست و گذاشت رو میز تو سالون گذاشت و رفت بالا وگفت:
تهیونگ: منتظرتمـــ...
سرمو تکون دادم....
وایسا کجا منتظرمه....
رزی: کجا منتظرمی....
جواب نداد و رفت.... مردم دیوانه شدن....
بی توجه به اینکه کجا منتظرمه به ادامه دیدن فیلمم اکتفا کردم....
اخرای فیلمم بود که به گوشیم مسیج اومد....
صفحه گوشیمو روشن کردم...
که یه مسیج از طرف ته بود... صفحه رو باز کردن و رفتم داخل برنامه....
پیامش رو خوندم:
تهیونگ: پس کجا موندی؟
تایپ کردم:
رزی: منظورت چیه...
تهیونگ: 😐
رزی: اهان اون منتطرتمو میگی من ازت پرسیدم کجا رو میگی که جواب ندادی... و رفتی...
تهیونگ: وای خدا چقدر خنگی تو بیا تو اتاقم منتظرتم....
رزی: خنگ خودتی چرا بیام؟.....
حمایت فراموش نشه🌈
ته عصبی شد و گفت:
تهیونگ: منظورت چیه؟... بعدش مگه من نگفتم دیگه نگو که من برادرتم.... تو یچی بگو که به هم بخوریم که خواهر برادریم....نه گروه خونیمون یکیه...
نه مامان و بابامون یکیه
نه...
نذاشتم ادامه بده که سریع گفتم:
رزی: باهم بزرگ شدیم....
تهیونگ قهقه ای زد و سرشو تکون داد و گفت:
تهیونگ: همین؟ پس یعتی هرکس با یکی دیگه بزرک بشه خواهر برادرن! جالبه....
بعد با تحکم گفت:
یه دلیل محکم تر و قانع کننده تر بیار لطفا!
لب زدم:
رزی: بابا ته هیون هم منو مثل دختر خودش میدونه همینطور مامان.....
تهیونگ بلند شد و گفت:
تهیونگ: اصلا قانع کننده نبود الکی هم زور نزن که یه چیزی ببافی در هر صورت من برادرتو نیستم...
بعدش پماد رو بست و گذاشت رو میز تو سالون گذاشت و رفت بالا وگفت:
تهیونگ: منتظرتمـــ...
سرمو تکون دادم....
وایسا کجا منتظرمه....
رزی: کجا منتظرمی....
جواب نداد و رفت.... مردم دیوانه شدن....
بی توجه به اینکه کجا منتظرمه به ادامه دیدن فیلمم اکتفا کردم....
اخرای فیلمم بود که به گوشیم مسیج اومد....
صفحه گوشیمو روشن کردم...
که یه مسیج از طرف ته بود... صفحه رو باز کردن و رفتم داخل برنامه....
پیامش رو خوندم:
تهیونگ: پس کجا موندی؟
تایپ کردم:
رزی: منظورت چیه...
تهیونگ: 😐
رزی: اهان اون منتطرتمو میگی من ازت پرسیدم کجا رو میگی که جواب ندادی... و رفتی...
تهیونگ: وای خدا چقدر خنگی تو بیا تو اتاقم منتظرتم....
رزی: خنگ خودتی چرا بیام؟.....
حمایت فراموش نشه🌈
۱۰۶
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.