ᴀᴛᴛʀᴀᴄᴛɪᴠᴇ ᴄʟᴀꜱꜱᴍᴀᴛᴇ p13
*صبح*
از خواب بیدار شدم میسوکی پاهاش تو صورتم بود
ات: هوییی گاو میش پاتو از روم بلند کن
میسوکی: ها چیه؟
ات: پاشو برو اونور
میسوکی بلند شد و رفت پایین
دایی: خوب خوب ات تو هم بیا پاییننننننن
رفتم پایین میسوکی رو گرفته بود دست منم گرفت کشید طرف خودش
ات: آخ دستم
دایی: خوب خودتون انتخاب کنید شلاق یا چاقو
میسوکی: فاز مافیا گرفتی؟😂
دایی: شوخی ندارم
ات: عه سوسککککک
دایی: وایییییییییییی *جیغ زنونه*
میسوکی: جررررر
ات: عه جناب آقای جو ترسیدین؟😂
دایی: خواستم یکم تنوع بدم
ات: بله بله
میسوکی: حرف درستی میزنید
دایی: خودتون رو مسخره کنید میمون ها
ات: من باید برم مدرسه
*صدای در*
میسوکی: من باز میکنم
در رو باز کرد
دایی: خرسیییییی
ته: عاااا چیزه سلام
میسوکی: سلام
ته: ات کجاست
میسوکی: تو اتاقش
ته: ات زود باششششششششش
ات: اومدم
عه تهیونگ اینجا چیکار میکرد؟ حتما با دایی کار داره وگرنه دیوونه شده که بیاد. نکنه عاشقم شدی؟ نه بابا این چه حرفیه اون عاشق من بشه
دایی: دختر تو دنیای موازی گیر افتادی؟
ات: ها چی؟
دایی: تو هم از دست رفتی
ات: چیشد؟
ته: نمیای مدرسه
ات: اومدم اومدم
میسوکی: بگیرش
ته: حتما
ات: چی رو بگیره؟
میسوکی: آبنبات برای من ( آره جون خودت 😂)
ات: چرا به خودم نگفتی؟
ته: چون من میخوام سوپرایزش کنم
ات: اونکه خودش ازت خواسته اینکه سوپرایز نمیشه
دایی: نه نه بهتره تو راه دربارش حرف بزنین ممکنه لو بره قضیه
ات: باشه
*نزدیک مدرسه*
ات: این ماشین جیهون نیست؟
ته: انگار خودشه
ات: اون خانم کیه؟
یه زن که من حتی تو عمرم یبار هم ندیده بودمش از ماشین جیهون بیرون اومد چه خوشگل بود
ته: یا خدا
ات: میشناسیش؟
ته: اون....
__________________
۲۰ لایک ۴۰کامنت
از خواب بیدار شدم میسوکی پاهاش تو صورتم بود
ات: هوییی گاو میش پاتو از روم بلند کن
میسوکی: ها چیه؟
ات: پاشو برو اونور
میسوکی بلند شد و رفت پایین
دایی: خوب خوب ات تو هم بیا پاییننننننن
رفتم پایین میسوکی رو گرفته بود دست منم گرفت کشید طرف خودش
ات: آخ دستم
دایی: خوب خودتون انتخاب کنید شلاق یا چاقو
میسوکی: فاز مافیا گرفتی؟😂
دایی: شوخی ندارم
ات: عه سوسککککک
دایی: وایییییییییییی *جیغ زنونه*
میسوکی: جررررر
ات: عه جناب آقای جو ترسیدین؟😂
دایی: خواستم یکم تنوع بدم
ات: بله بله
میسوکی: حرف درستی میزنید
دایی: خودتون رو مسخره کنید میمون ها
ات: من باید برم مدرسه
*صدای در*
میسوکی: من باز میکنم
در رو باز کرد
دایی: خرسیییییی
ته: عاااا چیزه سلام
میسوکی: سلام
ته: ات کجاست
میسوکی: تو اتاقش
ته: ات زود باششششششششش
ات: اومدم
عه تهیونگ اینجا چیکار میکرد؟ حتما با دایی کار داره وگرنه دیوونه شده که بیاد. نکنه عاشقم شدی؟ نه بابا این چه حرفیه اون عاشق من بشه
دایی: دختر تو دنیای موازی گیر افتادی؟
ات: ها چی؟
دایی: تو هم از دست رفتی
ات: چیشد؟
ته: نمیای مدرسه
ات: اومدم اومدم
میسوکی: بگیرش
ته: حتما
ات: چی رو بگیره؟
میسوکی: آبنبات برای من ( آره جون خودت 😂)
ات: چرا به خودم نگفتی؟
ته: چون من میخوام سوپرایزش کنم
ات: اونکه خودش ازت خواسته اینکه سوپرایز نمیشه
دایی: نه نه بهتره تو راه دربارش حرف بزنین ممکنه لو بره قضیه
ات: باشه
*نزدیک مدرسه*
ات: این ماشین جیهون نیست؟
ته: انگار خودشه
ات: اون خانم کیه؟
یه زن که من حتی تو عمرم یبار هم ندیده بودمش از ماشین جیهون بیرون اومد چه خوشگل بود
ته: یا خدا
ات: میشناسیش؟
ته: اون....
__________________
۲۰ لایک ۴۰کامنت
۸.۸k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.