힘든 사랑☃💞
힘든 사랑☃💞
P~۵
(اسلاید دو لباس یونجی سه جیمین)
شب:
ویو جیمین:
بابام میخواد سهام قرار داد ببنده با اقای کانگ چرا من باید برم مثلا هوفف اماده شدم و حرکت کردیم و بلاخره رسیدیم
تو عمارت:
وارد شدیم و نشستیم من یونجی رو دیدم چیی اون اینجا چیی اون دختره کانگههههههه
یونجی:°اون پسره پارکه اههه خاک تو این شانس°
پ.ی:یونجی دخترم با جیمین برید تو اتاقت ما کاره خصوصی داریم درباره
یونجی:چشم بیا
جیمین:اوک
اتاق یونجی:
یونجی:بشین اینجا
جیمین:اوم اتاق خشگلی داری یه سوال
یونجی:بپرس
جیمین:دوس پسر داری!؟ عاشق کسی هستی
یونجی:این شد دو سوال تو گفتی یکی
جیمین:بگو حالا
یونجی: یک نه ندارم دو نمیدونم
جیمین:خوبه*اروم زیر لب*
یونجی:چیزی گفتی
جیمین:نه چیزی نگفتم*بلند شد و رفت سمته کتاب خونه یونجی داشت نگاه میکرد کتابارو که کتابهای هنتای*هنتای یعنی همون اصمات* دید*
جیمین:میدونستی خیلی منحرف و ذهنت کثیفه(این منم یعنی جوری که من از جیمین هم منحرف ترم و با چیزایی که جیمین هم منحرف نمیشه من میشم و بدترین منحرفف یعنی اینقدر با چیزار ساده هم🙂)*کتابرو نشون داد*
یونجی:هعی*کتابرو از دستش گرفت و گذاشت سره جاش*
یونجی:اونا ماله....
جیمین:الکی انکار نکن میدونم ماله تو هستن
یونجی:منم میدونم تو از این کتابای کثیف داری الکی زور نزن من ماله ترو میدونم تو هم ماله منو
جیمین:تو تو از کجا اه فراموشش کن اصلا اینا تموم شد حرفاشون
یونجی:نه باید هنوز منتظر بمونی
نیم ساعت بعد:
جیمین:بهتره بریم پایین
یونجی:موافقم*رفتن پایین*
پ.ج:خیلی خب تموم شد باید بریم ممنون
پ.ی:خواهش میکنم بفرمایید
م.ی:بازم بیایید
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متحدیم
#Iranians_love_Jk
P~۵
(اسلاید دو لباس یونجی سه جیمین)
شب:
ویو جیمین:
بابام میخواد سهام قرار داد ببنده با اقای کانگ چرا من باید برم مثلا هوفف اماده شدم و حرکت کردیم و بلاخره رسیدیم
تو عمارت:
وارد شدیم و نشستیم من یونجی رو دیدم چیی اون اینجا چیی اون دختره کانگههههههه
یونجی:°اون پسره پارکه اههه خاک تو این شانس°
پ.ی:یونجی دخترم با جیمین برید تو اتاقت ما کاره خصوصی داریم درباره
یونجی:چشم بیا
جیمین:اوک
اتاق یونجی:
یونجی:بشین اینجا
جیمین:اوم اتاق خشگلی داری یه سوال
یونجی:بپرس
جیمین:دوس پسر داری!؟ عاشق کسی هستی
یونجی:این شد دو سوال تو گفتی یکی
جیمین:بگو حالا
یونجی: یک نه ندارم دو نمیدونم
جیمین:خوبه*اروم زیر لب*
یونجی:چیزی گفتی
جیمین:نه چیزی نگفتم*بلند شد و رفت سمته کتاب خونه یونجی داشت نگاه میکرد کتابارو که کتابهای هنتای*هنتای یعنی همون اصمات* دید*
جیمین:میدونستی خیلی منحرف و ذهنت کثیفه(این منم یعنی جوری که من از جیمین هم منحرف ترم و با چیزایی که جیمین هم منحرف نمیشه من میشم و بدترین منحرفف یعنی اینقدر با چیزار ساده هم🙂)*کتابرو نشون داد*
یونجی:هعی*کتابرو از دستش گرفت و گذاشت سره جاش*
یونجی:اونا ماله....
جیمین:الکی انکار نکن میدونم ماله تو هستن
یونجی:منم میدونم تو از این کتابای کثیف داری الکی زور نزن من ماله ترو میدونم تو هم ماله منو
جیمین:تو تو از کجا اه فراموشش کن اصلا اینا تموم شد حرفاشون
یونجی:نه باید هنوز منتظر بمونی
نیم ساعت بعد:
جیمین:بهتره بریم پایین
یونجی:موافقم*رفتن پایین*
پ.ج:خیلی خب تموم شد باید بریم ممنون
پ.ی:خواهش میکنم بفرمایید
م.ی:بازم بیایید
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متحدیم
#Iranians_love_Jk
۴.۴k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.