p3
یونگی: صدای چی بود ؟
تهیونگ: نمی دونم
میا: داداش صدای چی بود ؟
یونگی : نمی دونم عروسکم نمیای بغل داداشی ؟
میا: چرا میام البته 😇😇😇😇
تهیونگ: هی شوهرش اینجاست
میا: چیه نکنه توقو داری جلوی داداشم بیام بغلت
تهیونگ: اره، خب ....
یونگی: ازین فکرا نکن 😐( و میا رو میچلونه و میا هم خنده میکنه تهیونگ با خودش میگه : این دختر خیلی پاک و معصومه حقش نباید پایمال شه ،اون خیلی دختر مضلومیه دلم براش میسوزه برای اون گریه هاش گونه های سرخش هه ...ای کاش بهمن کی داره ازیتت میکنه دارلینگ ....)
《 شب میشه و همه میرن میخوابن اما تهیونگ نه اینگار یجوری یک چیزی داره اونو قل قلک میده و اون حالش بد میشه جیغی که زده شده بود اونو کنجکاو تر میکرد ترسناک هم بود یک جیغ pig(بزرگ) هیچ کس نمی دونه اما تهیونگ پا پس نمی کشه دختری در خیابان بود چهره ی اون خیلییییییی آشنا بود اممم.... وایسا اون ....اون.... اون ...یونا عه
تهیونگ : هی تو یونانی
دختر: هی ولم کن یونا کیا من لیام
تهیونگ: ببخشید... خانم لیا میشه بگید شما هم صدای...
( جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ )
لیا: وای نه .... بیا بیااااا
تهیونگ: باشه
( خونه لیا)
تهیونگ: هه... ههه.... ههه .... شما هم ....ههه...صدای جیغ رو می...هه...میشنوید؟
لیا: پسر جون تازه به اینجا اودمی؟
تهیونگ: بله
لیا: باید بگم که اره اون خب روح یکیه بنام یونا...
تهیونگ: ببخشید شما گفتید یونا ؟
لیا: بله ....ام ...میشناسید؟
تهیونگ: خواهر زنم اسمش یوناعه
لیا : ههههه....آقا اینجا ۶۰۰۰ یونا وجود داره ...
تهیونگ: خانم لیا شما خواهر دارید؟
لیا: امممممم خب ارههه
تهیونگ: خواهر شما به شما تاحالا تیر زده یا از قصد به شما آسیب رسونده ؟
لیا: چرا خب ؟ باید همچین کاری کنه؟ اون خونی ی منه
تهیونگ: ولی یونا اینکارو کرده
لیا : خب چرا؟
تهیونگ: نمی دونم شاید اون خواهرش نباشه میخوام بگم که یونا واقعی هستش من دیگه باید برن خونه خدافظ
لیا: باشه ....خدافظ
....
.....
....
....
بایییییی😘😘😘😘
تهیونگ: نمی دونم
میا: داداش صدای چی بود ؟
یونگی : نمی دونم عروسکم نمیای بغل داداشی ؟
میا: چرا میام البته 😇😇😇😇
تهیونگ: هی شوهرش اینجاست
میا: چیه نکنه توقو داری جلوی داداشم بیام بغلت
تهیونگ: اره، خب ....
یونگی: ازین فکرا نکن 😐( و میا رو میچلونه و میا هم خنده میکنه تهیونگ با خودش میگه : این دختر خیلی پاک و معصومه حقش نباید پایمال شه ،اون خیلی دختر مضلومیه دلم براش میسوزه برای اون گریه هاش گونه های سرخش هه ...ای کاش بهمن کی داره ازیتت میکنه دارلینگ ....)
《 شب میشه و همه میرن میخوابن اما تهیونگ نه اینگار یجوری یک چیزی داره اونو قل قلک میده و اون حالش بد میشه جیغی که زده شده بود اونو کنجکاو تر میکرد ترسناک هم بود یک جیغ pig(بزرگ) هیچ کس نمی دونه اما تهیونگ پا پس نمی کشه دختری در خیابان بود چهره ی اون خیلییییییی آشنا بود اممم.... وایسا اون ....اون.... اون ...یونا عه
تهیونگ : هی تو یونانی
دختر: هی ولم کن یونا کیا من لیام
تهیونگ: ببخشید... خانم لیا میشه بگید شما هم صدای...
( جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ )
لیا: وای نه .... بیا بیااااا
تهیونگ: باشه
( خونه لیا)
تهیونگ: هه... ههه.... ههه .... شما هم ....ههه...صدای جیغ رو می...هه...میشنوید؟
لیا: پسر جون تازه به اینجا اودمی؟
تهیونگ: بله
لیا: باید بگم که اره اون خب روح یکیه بنام یونا...
تهیونگ: ببخشید شما گفتید یونا ؟
لیا: بله ....ام ...میشناسید؟
تهیونگ: خواهر زنم اسمش یوناعه
لیا : ههههه....آقا اینجا ۶۰۰۰ یونا وجود داره ...
تهیونگ: خانم لیا شما خواهر دارید؟
لیا: امممممم خب ارههه
تهیونگ: خواهر شما به شما تاحالا تیر زده یا از قصد به شما آسیب رسونده ؟
لیا: چرا خب ؟ باید همچین کاری کنه؟ اون خونی ی منه
تهیونگ: ولی یونا اینکارو کرده
لیا : خب چرا؟
تهیونگ: نمی دونم شاید اون خواهرش نباشه میخوام بگم که یونا واقعی هستش من دیگه باید برن خونه خدافظ
لیا: باشه ....خدافظ
....
.....
....
....
بایییییی😘😘😘😘
۹.۱k
۰۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.