پارت = ۵۲
تقاص دوستی
جلوی جیهوب وایسادم و بغلش کردم ، داداشم تنها کسی بود که یکم از سختیای زندگی رو برام کم میکرد ولی بعد از رفتنش بدبختیام بیشتر شد . دلم نمیخواست بره .
~ها فک نکن چون رفتی سر خونه و زندگی دیگه نباید به داداش بزرگترت سر بزنی ها !!
لبخند گل و گشادی روی دهنم به وجود اومد خیلی وقت بود اینطوری نخندیده بودم .
+قول میدم بیا به دیدنت .
بعد دستمو بردم جلو و باهاش قول مخصوص دادم .
~هر وقت هر اتفاقی افتاد بدون من هستم .
+همیشه بهت میگم .
بعد برگشتم ، هنوز کوک نیومده بود گفت یه تلفن ضروری براش پیش اومده بود.
بابام دستمو گرفت و بردنتم یکم دور تر .
/نتونستم جلوش چیزی بگم چطوری در طول ۴ روز یه دوست پسر پیدا شده که ۱ ساله میشناسیش .
+حالا که پیدا شده ، تازه زیاد ناراحتم نبودی دیگه مزاحمتی برات ندارم .
/مثل همیشه نمیفهمی ، وقتی دیر شد دیگه نمیتونی بیای خونم ، میدونم دوسش نداری هیچ تفاوتی توی نگات نمیبینم .
ببین این پدری که منو از خونش بیرون کرده چقدر مهربون شده .
+اوووو ببین کی داره درباره نگاه من حرف میزنه اصلا میدونی من چند سالمه ، نه . ناراحت نباش توی اون خونه زِپرتیتم نمیام سکته نکن ! ( بلند )
بعد یه قدم رفتم سمتش و با انگشتم به کتش زدم .
+اره دوسش دارم ، نیازم ندارم کسی که زندگیشو به فجیع ترین شکل به گند کشیده بگه چیکار کنم چیکار نکنم .
برگشتم و کوکو دیدم که دستش توی جیبشه و با یه نگاه نامشخص بهم زل زده .
با جیهوب خدافظی کردم و رفتم تو خونه .
غروب بود بدون خوردن شام رفتم تو اتاق و شروع کردم به عوض کردن لباسم ، زیپ لباسمو دادم پایین و داشتم درش میاوردم.
تق .
درباز شد و مثل همیشه بدون در زدن اومد تو .
لباسمو دادم بالا و با دستام نگه داشتم .
بهم نگاه کرد و رفت سمت تخت و شروع کرد به عوض کردن لباسش خم شدم و لباسامو برداشتم رفتم سمت حموم .
لباسمو عوض کردم . لعنتی لعنتی شلوارمو جا گذاشتم. فقط یه تیشرت تنم بود .
اومدم بیرون ، اروم درو باز کردم.
روی تخت نشسته بود و به تاج تخت تکیه داده بود ، و سیگار میکشید .چشم چرخوندم شلوارم چرا روی تخت بود من که گذاشتمش روی زمین .
اروم به سمت تخت قدم برداشتم ، خودمو خم کردم و شلوارو برداشتم .
پاشدم و خواستم قدم بردارم .
که دستم کشیده شد ، با صورت خوردم تو سینش .
+هووو.
سعی داشتم برم عقب ، دستشو گذاشت پایین باسنم و هولم داد بالا طوری که میتونستم ببینمش .
دستمو گذاشتم زیر دستش و فشار دادم که ولم کنه .
+ولم کن ، دستتو بردار.
دستشو برداشت تا دوباره افتادم روش .
+خود درگیری داری .
خواستم پاشم که دستش جلومو گرفت .
_میشه یکم اینجوری بمونی .
پوفی کشیدم و دراز کشیدم .
ادامه دارد.....
جلوی جیهوب وایسادم و بغلش کردم ، داداشم تنها کسی بود که یکم از سختیای زندگی رو برام کم میکرد ولی بعد از رفتنش بدبختیام بیشتر شد . دلم نمیخواست بره .
~ها فک نکن چون رفتی سر خونه و زندگی دیگه نباید به داداش بزرگترت سر بزنی ها !!
لبخند گل و گشادی روی دهنم به وجود اومد خیلی وقت بود اینطوری نخندیده بودم .
+قول میدم بیا به دیدنت .
بعد دستمو بردم جلو و باهاش قول مخصوص دادم .
~هر وقت هر اتفاقی افتاد بدون من هستم .
+همیشه بهت میگم .
بعد برگشتم ، هنوز کوک نیومده بود گفت یه تلفن ضروری براش پیش اومده بود.
بابام دستمو گرفت و بردنتم یکم دور تر .
/نتونستم جلوش چیزی بگم چطوری در طول ۴ روز یه دوست پسر پیدا شده که ۱ ساله میشناسیش .
+حالا که پیدا شده ، تازه زیاد ناراحتم نبودی دیگه مزاحمتی برات ندارم .
/مثل همیشه نمیفهمی ، وقتی دیر شد دیگه نمیتونی بیای خونم ، میدونم دوسش نداری هیچ تفاوتی توی نگات نمیبینم .
ببین این پدری که منو از خونش بیرون کرده چقدر مهربون شده .
+اوووو ببین کی داره درباره نگاه من حرف میزنه اصلا میدونی من چند سالمه ، نه . ناراحت نباش توی اون خونه زِپرتیتم نمیام سکته نکن ! ( بلند )
بعد یه قدم رفتم سمتش و با انگشتم به کتش زدم .
+اره دوسش دارم ، نیازم ندارم کسی که زندگیشو به فجیع ترین شکل به گند کشیده بگه چیکار کنم چیکار نکنم .
برگشتم و کوکو دیدم که دستش توی جیبشه و با یه نگاه نامشخص بهم زل زده .
با جیهوب خدافظی کردم و رفتم تو خونه .
غروب بود بدون خوردن شام رفتم تو اتاق و شروع کردم به عوض کردن لباسم ، زیپ لباسمو دادم پایین و داشتم درش میاوردم.
تق .
درباز شد و مثل همیشه بدون در زدن اومد تو .
لباسمو دادم بالا و با دستام نگه داشتم .
بهم نگاه کرد و رفت سمت تخت و شروع کرد به عوض کردن لباسش خم شدم و لباسامو برداشتم رفتم سمت حموم .
لباسمو عوض کردم . لعنتی لعنتی شلوارمو جا گذاشتم. فقط یه تیشرت تنم بود .
اومدم بیرون ، اروم درو باز کردم.
روی تخت نشسته بود و به تاج تخت تکیه داده بود ، و سیگار میکشید .چشم چرخوندم شلوارم چرا روی تخت بود من که گذاشتمش روی زمین .
اروم به سمت تخت قدم برداشتم ، خودمو خم کردم و شلوارو برداشتم .
پاشدم و خواستم قدم بردارم .
که دستم کشیده شد ، با صورت خوردم تو سینش .
+هووو.
سعی داشتم برم عقب ، دستشو گذاشت پایین باسنم و هولم داد بالا طوری که میتونستم ببینمش .
دستمو گذاشتم زیر دستش و فشار دادم که ولم کنه .
+ولم کن ، دستتو بردار.
دستشو برداشت تا دوباره افتادم روش .
+خود درگیری داری .
خواستم پاشم که دستش جلومو گرفت .
_میشه یکم اینجوری بمونی .
پوفی کشیدم و دراز کشیدم .
ادامه دارد.....
۳.۲k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.