رز های وحشی 🇰🇷 « پارت سیزدهم»
سانگ جان توی اتاق و کنار تخت جیان سون رفت . یکهو جیان سون بیدار شد و گفت : اخ سرم خیلی درد میکنه سانگ جان بگو ببینم هان سون جون کجاست ؟ 🤨🤨
_ تووو 😧 مگه ،😮 چیزه !!!!! دکترررر .... زود خودت را برسان . یک اتفاقی افتاده
_ چیشده ؟؟؟ چرا فریاد میزنی ؟؟ چرا من توی بیمارستان هستم🏨
دکتر امد . جیان سون را معاینه کرد و گفت دختر بگو یک هفته پیش یا چند روز پیش چه اتفاقی برات افتاد ؟ جیان سون کمی مکث کرد و گفت : چیی ! اِ نمی دونم چیزی یادم نمیاد فقط تا الان یادم میاد که دو نفر را میشناسم که برای اخرین بار دیدم و یادم میاد که ان دو فرد سانگ جان و هان سون جون هست ،، راستی بگید هان سون جون کجاست .چه اتفاقی براش افتاده☹️ پدربزرگم چرا اینجا نیست .
دکتر : کمی استراحت کن بعد میاد پیشت.
دکتر به سانگ جان گفت : عجب😕😕 تا حالا همچین چیزی ندیده بودم اون الان فراموشی داره چرا شما دو تا را هنوز یادش میاد . 😐اما باید خیلی خوشحال باشید که شما را میشناسد 😏 به دوستش که گفت اون را خبر کنید بیاد همچنین پدربزرگش را .
_ تووو 😧 مگه ،😮 چیزه !!!!! دکترررر .... زود خودت را برسان . یک اتفاقی افتاده
_ چیشده ؟؟؟ چرا فریاد میزنی ؟؟ چرا من توی بیمارستان هستم🏨
دکتر امد . جیان سون را معاینه کرد و گفت دختر بگو یک هفته پیش یا چند روز پیش چه اتفاقی برات افتاد ؟ جیان سون کمی مکث کرد و گفت : چیی ! اِ نمی دونم چیزی یادم نمیاد فقط تا الان یادم میاد که دو نفر را میشناسم که برای اخرین بار دیدم و یادم میاد که ان دو فرد سانگ جان و هان سون جون هست ،، راستی بگید هان سون جون کجاست .چه اتفاقی براش افتاده☹️ پدربزرگم چرا اینجا نیست .
دکتر : کمی استراحت کن بعد میاد پیشت.
دکتر به سانگ جان گفت : عجب😕😕 تا حالا همچین چیزی ندیده بودم اون الان فراموشی داره چرا شما دو تا را هنوز یادش میاد . 😐اما باید خیلی خوشحال باشید که شما را میشناسد 😏 به دوستش که گفت اون را خبر کنید بیاد همچنین پدربزرگش را .
۱.۹k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.