فیک تقاص پارت ۳۴
گفتم شبا هم همین حالتی میشی ؟
ا/ت گفت اره
با مکث گفتم واسه چی این حملات عصبی یهو شروع شد ؟ یعنی منظورم این نیست که از کی منظورم اینه که واسه چی شروع شد ؟ ..... البته اگه میخوای بگو من اجبارت نمیکنم
ا/ت سرش و به علامت منفی تکون داد
یه چیزی این وسط وجود داره که شدیدا اذیتش میکنه دلیل اینکه حملات عصبی بهش وارد میشده ! دلیل اینکه چرا شبا هم این حالتا میاد سراغش ؟..... البته پانیک طوریه که دلیل خاصی نمیخواد این حملات و فشار روانی میتونه دلیل کافی باشه ولی منشا این دلایل صد در صد چیزی هست که باعث اذیت شدن هانا میشه
گفتم این اخرین سواله که ازت میپرسم ... نمی خوام اذیت بشی فقط میخوام بدونم موقعی که شب بهت حمله عصبی میشه قبل از اون خواب میبینی یا یهو میاد سراغت ؟....
ا/ت با مکث گفت ... نه خواب میبینم به خاطر همون خواب حمله عصبی میاد سراغم (با خنده ادامه داد) وگرنه مرض ندارم یهو استرسی بشم
نفس عمیق کشیدم خیلی راحت میشد فهمید که تو بچگیش یه اتفاقی افتاده که تو ذهنش مونده و به خاطر همین این حملات میاد سراغش
گفتم باشه .. الان مطمئنی حالت خوبه ؟
ا/ت گفت اره خوبم
به دستش اشاره کردم و گفتم نکن
ا/ت به روم خندید و بیخیال کندن پوست دستش شد
لبخندش باعث شد قلبم درد بگیره ... تو اوج بدبختی و درد و فشار میخنده دقیقا مثل جیمین
یعنی خبر داره که جیمین برادرشه ؟
موقعی که جیمین تو ماموریتا تیر میخورد و میومد پیش من همیشه از شدت درد میخندید در حالی که از درون داشت میمرد با اینکه هیچ شباهت ظاهری ندارن ولی جیمین و درون ا/ت میبینم
با اینکه چیز خاصی از هانا ندیدم ولی مهربونی جیمین و درون ا/ت میبینم
دردی که میکشه منو یاد جیمین میندازه
چطور یه ادم میتونه تو افتصاح ترین شرایطش طوری لبخند بزنه که انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده و حالش کاملا خوبه
میخواستم بلند شم که متوجه گردنبندی شدم که تو گردنشه
اون گردنبند جیمین بود .... همون گردنبندی که گفت میخواد بده به خواهرش
همون بود .... جیمین بهم سپرده بود مراقبش باشم مراقب خواهرش اونوقت خواهرش الان جلومه و تو وضعیت خوبی نیس
چطوری میتونم ازش مراقبت کنم وقتی هیچ کس از داستان اصلی خبر نداره به یه نفر نیاز دارم که کمکم کنه ولی هیچ کس نیست
ا/ت گفته بود جیمین جلو چشمش مرد پس اگه بفهمه اون برادرش بوده صد در صد دیوونه میشه
چطوری باید وضعیت و درست کنم ؟
منو ببخش جیمین ....
از رو مبل بلند شدم که جونگ کوک هم بلند شد و با هم از خونه خارج شدیم
جونگ کوک گفت خب ؟
گفتم یه اتفاقی تو بچگیش واسش افتاده که هنوز تحت تاثیر اون قرار میگیره
ا/ت گفت اره
با مکث گفتم واسه چی این حملات عصبی یهو شروع شد ؟ یعنی منظورم این نیست که از کی منظورم اینه که واسه چی شروع شد ؟ ..... البته اگه میخوای بگو من اجبارت نمیکنم
ا/ت سرش و به علامت منفی تکون داد
یه چیزی این وسط وجود داره که شدیدا اذیتش میکنه دلیل اینکه حملات عصبی بهش وارد میشده ! دلیل اینکه چرا شبا هم این حالتا میاد سراغش ؟..... البته پانیک طوریه که دلیل خاصی نمیخواد این حملات و فشار روانی میتونه دلیل کافی باشه ولی منشا این دلایل صد در صد چیزی هست که باعث اذیت شدن هانا میشه
گفتم این اخرین سواله که ازت میپرسم ... نمی خوام اذیت بشی فقط میخوام بدونم موقعی که شب بهت حمله عصبی میشه قبل از اون خواب میبینی یا یهو میاد سراغت ؟....
ا/ت با مکث گفت ... نه خواب میبینم به خاطر همون خواب حمله عصبی میاد سراغم (با خنده ادامه داد) وگرنه مرض ندارم یهو استرسی بشم
نفس عمیق کشیدم خیلی راحت میشد فهمید که تو بچگیش یه اتفاقی افتاده که تو ذهنش مونده و به خاطر همین این حملات میاد سراغش
گفتم باشه .. الان مطمئنی حالت خوبه ؟
ا/ت گفت اره خوبم
به دستش اشاره کردم و گفتم نکن
ا/ت به روم خندید و بیخیال کندن پوست دستش شد
لبخندش باعث شد قلبم درد بگیره ... تو اوج بدبختی و درد و فشار میخنده دقیقا مثل جیمین
یعنی خبر داره که جیمین برادرشه ؟
موقعی که جیمین تو ماموریتا تیر میخورد و میومد پیش من همیشه از شدت درد میخندید در حالی که از درون داشت میمرد با اینکه هیچ شباهت ظاهری ندارن ولی جیمین و درون ا/ت میبینم
با اینکه چیز خاصی از هانا ندیدم ولی مهربونی جیمین و درون ا/ت میبینم
دردی که میکشه منو یاد جیمین میندازه
چطور یه ادم میتونه تو افتصاح ترین شرایطش طوری لبخند بزنه که انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده و حالش کاملا خوبه
میخواستم بلند شم که متوجه گردنبندی شدم که تو گردنشه
اون گردنبند جیمین بود .... همون گردنبندی که گفت میخواد بده به خواهرش
همون بود .... جیمین بهم سپرده بود مراقبش باشم مراقب خواهرش اونوقت خواهرش الان جلومه و تو وضعیت خوبی نیس
چطوری میتونم ازش مراقبت کنم وقتی هیچ کس از داستان اصلی خبر نداره به یه نفر نیاز دارم که کمکم کنه ولی هیچ کس نیست
ا/ت گفته بود جیمین جلو چشمش مرد پس اگه بفهمه اون برادرش بوده صد در صد دیوونه میشه
چطوری باید وضعیت و درست کنم ؟
منو ببخش جیمین ....
از رو مبل بلند شدم که جونگ کوک هم بلند شد و با هم از خونه خارج شدیم
جونگ کوک گفت خب ؟
گفتم یه اتفاقی تو بچگیش واسش افتاده که هنوز تحت تاثیر اون قرار میگیره
۳۴.۵k
۰۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.