🖤debt🖤
پارت 11
ویو جیمین
وقتی بیهوش دیدمش خیلی ترسیده بودم روز بعدش یه عمل روی صورتم انجام شد و تمام هویتم تغییر کرد اسمم شد مارتین تقریبا یه سال بعد رئیسم مرد و من شدم رئیس مافیا دلم میخواست ا/ت رو ببینم
پایان فلش بک
جیمین :بعد دوسال دیدمش ولی نمیتوانم اسمم رو بهش بگم یعنی به خواطر من انقدر ضعیف شده
دکتر :رئیس تمام کار های خانم ا/ت انجام شده ومیتوانید برید و استراحت کنید
جیمین: ممنون
انقدر تو فکر بودم نفهمیدم ا/ت خوابش برده
نمیتوانم کاری کنم ولی دلم میخواد تا آخر شب همین طوری به فرشته کوچولوی توی خواب نگاه کنم
نیم ساعت گذشت هنوز بیدار نشده برم بیرون یکم خوراکی براش بگیرم
تا بلند شدم از خواب بیدار شد
جیمین :فکر کنم خیلی خوب خوابیدی که متوجه نشدی خیلی وقته اینجام
ا/ت :اره خواب خیلی خوبی بود
جیمین :ببینم دقیقا برات چه اتفاقی افتاره که از بیمارستان و خون بدت میاد
ا/ت :دوسال پیش توی بیمارستان و به علت یک تصادف کسی که خیلی دوستم داشت رو از دست دادم
جیمین :اسمش چی بود
ا/ت :اگه عکسای دوسال پیش توی گوشی ببینی میفهمی
جیمین :تلفنم داره زنگ میخوره وایسا ببینم چه خبره شاید تا صبح بر نگردم ولی دوتا بادیگارد میزارم جلوی در
ا/ت :بهشون بگو که از بیرون برام غذا بیارن از غذای بیمارستان بدم میاد
جیمین :باشه
لایک یادتون نره♥️
بابت تاخیر ببخشید این پارت پاک شده بود مجبور شدم دوباره بنویسمش😂
ویو جیمین
وقتی بیهوش دیدمش خیلی ترسیده بودم روز بعدش یه عمل روی صورتم انجام شد و تمام هویتم تغییر کرد اسمم شد مارتین تقریبا یه سال بعد رئیسم مرد و من شدم رئیس مافیا دلم میخواست ا/ت رو ببینم
پایان فلش بک
جیمین :بعد دوسال دیدمش ولی نمیتوانم اسمم رو بهش بگم یعنی به خواطر من انقدر ضعیف شده
دکتر :رئیس تمام کار های خانم ا/ت انجام شده ومیتوانید برید و استراحت کنید
جیمین: ممنون
انقدر تو فکر بودم نفهمیدم ا/ت خوابش برده
نمیتوانم کاری کنم ولی دلم میخواد تا آخر شب همین طوری به فرشته کوچولوی توی خواب نگاه کنم
نیم ساعت گذشت هنوز بیدار نشده برم بیرون یکم خوراکی براش بگیرم
تا بلند شدم از خواب بیدار شد
جیمین :فکر کنم خیلی خوب خوابیدی که متوجه نشدی خیلی وقته اینجام
ا/ت :اره خواب خیلی خوبی بود
جیمین :ببینم دقیقا برات چه اتفاقی افتاره که از بیمارستان و خون بدت میاد
ا/ت :دوسال پیش توی بیمارستان و به علت یک تصادف کسی که خیلی دوستم داشت رو از دست دادم
جیمین :اسمش چی بود
ا/ت :اگه عکسای دوسال پیش توی گوشی ببینی میفهمی
جیمین :تلفنم داره زنگ میخوره وایسا ببینم چه خبره شاید تا صبح بر نگردم ولی دوتا بادیگارد میزارم جلوی در
ا/ت :بهشون بگو که از بیرون برام غذا بیارن از غذای بیمارستان بدم میاد
جیمین :باشه
لایک یادتون نره♥️
بابت تاخیر ببخشید این پارت پاک شده بود مجبور شدم دوباره بنویسمش😂
۱۷.۳k
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.