(8) You love a vampire : part 1
سوهو هم داد زد: پادشاه دشمن یه خون آشامه!!!.....ولی اونا انسانن . واقعا فرق اینارو نمیفهمی؟!
_.اما یه شیطانه اون عادی نیست
سوهو: هوووف لیلی دیگه داری زیاده روی میکنی مثل اینکه یادت رفته مادرمونو کیا کشتن!
_اونا آدمای بدی بودن اما همشون که بد نیستن
سوهو بلند داد زد*:
لیلی!!!! کاری که من دارم میکنم به صلاح خودم و مردممه. ولی صلح با آدما رو از سرت بیرون کن. !!از کجا معلومه که دوباره گیر آدمای بد نیفتیم!!
_.نمیشه اونا همشون بد نیستن. فکر کن اگه جنگ باشه با آدما تو دلت میاد یه بچه ی انسان رو بکشی؟؟؟!!! هااا بگو دیگه!
سوهو: اونا چی دلشون نمیاد بچه خوناشامو بکشن؟؟!............هنوز بچه ای ...خیلی چیزا رو نمیفهمی
_من دیگه بچه نیستم سوهو 18 سالمه خیلی چیزا رو میفهمم
سوهو: فکر کردی کشته میشیم؟؟نه لیلی نه!!اگه دست آدما بهمون برسه فقط آزارمون میدن....مردم اینو میخوان؟؟؟
_برای اینکه نه اونا از ما اطلاع دارن نه ما از اونا اطلاع داریم!
سوهو:حداقل از کریس اطلاعات داریم!!
_نه اون داره الکی درخواست میده...به حرفم گوش کن
سوهو: باشه!!بیا بشین جای من و تصمیم بگیر!جواب بقیه رو هم خودت میدی و مسئولیتشو قبول میکنی!!! اگه بازم جنگی بشه تو مسئول خون اون بی گناهایی!
_اونا گناه کارن نه بی گناه(سربازای کریس)
سوهو: ...سربازای ما چی؟؟
_اونا بی گناهن
سوهو : اگه چیزی بشه ...خودم تنبیهت میکنم لیلی...طبق قانون!!
_نه...
سوهو: آره...از الان هر قانونی رو زیر پا بزاری تنبیه میشی
_نمیتونی سوهو من دیگه بچه نیستم
سوهو:دیگه نمیخوام بشنوم!! ....برو تو اتاقت!
روشو برگردوند به پنجره و به لیلی پشت کرد
_نه!
سوهو با عصبانیت روشو برگردوند
سوهو: لیلی دادی سرپیچی میکنی؟؟...همین الان میتونم به جرم سرپیچی از دستور زندانیت کنم....بهتره بری...
_چون به حرفم گوش نمیدی
سوهو: پاتو از حدت فراتر نزار!
اشک لیلی از چشمش سرازیر شد و شروع به گریه کرد:
_😢😢...من بهت هشدار دادم سوهو
سوهو: لازم نیست لیلی
لیلی با گریه از اتاق دوید بیرون . توی راهرو لی و دید اما بی توجه از اونجا رد شد. اما لی کنجکاو شده بود
لی: بانوی من؟
لیلی بی توجه دوید .لی دنبالش رفت
لی: پرنسس؟؟
لیلی بی توجه میدوید
لی: پرنسس لیلی...وایسید لطفا!
لیلی وایساد و برگشت رو به لی
لی: چیشده؟؟
لیلی شروع کرد به گریه و سرشو پایین گرفت
لی دستاش رو گرفت لیلی همچنان گریه میکرد لی با تعجب نگاه کرد و بغلش کرد
_وای لی...سوهو داره با پادشاه دشمن صلح میکنه
_.اما یه شیطانه اون عادی نیست
سوهو: هوووف لیلی دیگه داری زیاده روی میکنی مثل اینکه یادت رفته مادرمونو کیا کشتن!
_اونا آدمای بدی بودن اما همشون که بد نیستن
سوهو بلند داد زد*:
لیلی!!!! کاری که من دارم میکنم به صلاح خودم و مردممه. ولی صلح با آدما رو از سرت بیرون کن. !!از کجا معلومه که دوباره گیر آدمای بد نیفتیم!!
_.نمیشه اونا همشون بد نیستن. فکر کن اگه جنگ باشه با آدما تو دلت میاد یه بچه ی انسان رو بکشی؟؟؟!!! هااا بگو دیگه!
سوهو: اونا چی دلشون نمیاد بچه خوناشامو بکشن؟؟!............هنوز بچه ای ...خیلی چیزا رو نمیفهمی
_من دیگه بچه نیستم سوهو 18 سالمه خیلی چیزا رو میفهمم
سوهو: فکر کردی کشته میشیم؟؟نه لیلی نه!!اگه دست آدما بهمون برسه فقط آزارمون میدن....مردم اینو میخوان؟؟؟
_برای اینکه نه اونا از ما اطلاع دارن نه ما از اونا اطلاع داریم!
سوهو:حداقل از کریس اطلاعات داریم!!
_نه اون داره الکی درخواست میده...به حرفم گوش کن
سوهو: باشه!!بیا بشین جای من و تصمیم بگیر!جواب بقیه رو هم خودت میدی و مسئولیتشو قبول میکنی!!! اگه بازم جنگی بشه تو مسئول خون اون بی گناهایی!
_اونا گناه کارن نه بی گناه(سربازای کریس)
سوهو: ...سربازای ما چی؟؟
_اونا بی گناهن
سوهو : اگه چیزی بشه ...خودم تنبیهت میکنم لیلی...طبق قانون!!
_نه...
سوهو: آره...از الان هر قانونی رو زیر پا بزاری تنبیه میشی
_نمیتونی سوهو من دیگه بچه نیستم
سوهو:دیگه نمیخوام بشنوم!! ....برو تو اتاقت!
روشو برگردوند به پنجره و به لیلی پشت کرد
_نه!
سوهو با عصبانیت روشو برگردوند
سوهو: لیلی دادی سرپیچی میکنی؟؟...همین الان میتونم به جرم سرپیچی از دستور زندانیت کنم....بهتره بری...
_چون به حرفم گوش نمیدی
سوهو: پاتو از حدت فراتر نزار!
اشک لیلی از چشمش سرازیر شد و شروع به گریه کرد:
_😢😢...من بهت هشدار دادم سوهو
سوهو: لازم نیست لیلی
لیلی با گریه از اتاق دوید بیرون . توی راهرو لی و دید اما بی توجه از اونجا رد شد. اما لی کنجکاو شده بود
لی: بانوی من؟
لیلی بی توجه دوید .لی دنبالش رفت
لی: پرنسس؟؟
لیلی بی توجه میدوید
لی: پرنسس لیلی...وایسید لطفا!
لیلی وایساد و برگشت رو به لی
لی: چیشده؟؟
لیلی شروع کرد به گریه و سرشو پایین گرفت
لی دستاش رو گرفت لیلی همچنان گریه میکرد لی با تعجب نگاه کرد و بغلش کرد
_وای لی...سوهو داره با پادشاه دشمن صلح میکنه
۷.۴k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.