پارت ۲۱ دیدار ناگهانی

دیدار ناگهانی
پارت:۲۱
[صبح]
+سلام
_سلام
_ا.ت
+بله
_امروز نمیری مدرسه
+چرا؟
_نمیبینی؟چون زخمی شدی امروز میریم دکتر
+نه نمی‌خواد همینطور بمونن خوب میشن
_چند بار باید بهت بگم با حرف من مخالفت نکن
+ولی آخه تا حالا چیزی بهم نگفتی(با تعجب)
_حالا هرچی آماده شو میریم دکتر
+باشه
[بیمارستان](علامت دکتر∆)
_دکتر...خانم دکتر آسیب جدی که ندیده جای سوختگی انگار خیلی عمیقه
∆حقیقتا خودمم تو تعجبم این کارو با یه هیولا میکردی از پا در میومد ولی خانم پارک خیلی مقاوم بودن که همچین دردیو تحمل کردن...در ضمن آسیب جدی وارد نشده ولی شاید یه مدت درد داشته باشه خلاصه که مواظبش باشین
_چشم فقط یه سوال دارو که نمی‌دین
∆نه نیازی نیست یه مدت استراحت کنه حالش خوب میشه فقط باید باندشو زود زود عوض کنین
_بله فهمیدم
(و رفتن خونه)
از زبان راوی:
پس از یه مدت کوتاه حال ا.ت خوب شد و میتونست بره مدرسه و چون تهیونگ ماجرا رو فهمیده بود به مدیرشون همه چیو گفته بود و مدیر هم قلدرای مدرسه رو اخراج کرده بود و دیگه کسی نمی‌تونست به ا.ت قلدری کنه
روزها مثل برق و باد می‌گذشتن و بله اون ۷ ماه لعنتی گذشت و کم کم ا.ت رسیده بود به آخرین روزهای مدرسه...
بدون شرط💜