پارت۶
از جام پاشدمو وسایل روی میز رو جمع کردمو بردم توی اشپز خونه...سویون اومد سمتم و بالبخند به شونه م زد
_فکر کنم بخت بهت رو کرده ها
+منظورت چیه؟
_انگار گلوی اقای کیم پیشت گیر کرده
پوزخند زدم
+چرت نگو سویون...
از کنارش رد شدم و رفتم سمت سینک و پیشبندمو بستم و شروع کردم به شستن ظرفها... دنبالم اومد
_اگه دوست نداره چرا زخمتو بست؟ دستتم دودستی گرفته بود من خودم دیدم
+دلش سوخته برام حتما
_اصلا اینطور نیست از چشماش معلومه
روکردم سمتش...
+متوجهی که من اینجا فقط یه خدمتکارم؟ اگه میدونی پس دیگه حرفی نمیمونه...
آروم دستاشو دور شونم حلقه کرد
_نمیخواستم ناراحتت کنم رائل..میخواستم یکم حال و هوات عوض شه فقط...
+حال و هوای من دیگه عوض نمیشه...
همونلحظه هاری اومد تو اشپزخونه
_رائل بدو اقای جئون کارت داره
سریع فنجونی که کف زده بودمو شستم و پیشبندمو باز کردم و دستمو با دامنم خشک کردم و رفتم دم اتاقش...صاف وایسادم و دوتا تقه به در زدم
+بیاتو
#صدای_تو
_فکر کنم بخت بهت رو کرده ها
+منظورت چیه؟
_انگار گلوی اقای کیم پیشت گیر کرده
پوزخند زدم
+چرت نگو سویون...
از کنارش رد شدم و رفتم سمت سینک و پیشبندمو بستم و شروع کردم به شستن ظرفها... دنبالم اومد
_اگه دوست نداره چرا زخمتو بست؟ دستتم دودستی گرفته بود من خودم دیدم
+دلش سوخته برام حتما
_اصلا اینطور نیست از چشماش معلومه
روکردم سمتش...
+متوجهی که من اینجا فقط یه خدمتکارم؟ اگه میدونی پس دیگه حرفی نمیمونه...
آروم دستاشو دور شونم حلقه کرد
_نمیخواستم ناراحتت کنم رائل..میخواستم یکم حال و هوات عوض شه فقط...
+حال و هوای من دیگه عوض نمیشه...
همونلحظه هاری اومد تو اشپزخونه
_رائل بدو اقای جئون کارت داره
سریع فنجونی که کف زده بودمو شستم و پیشبندمو باز کردم و دستمو با دامنم خشک کردم و رفتم دم اتاقش...صاف وایسادم و دوتا تقه به در زدم
+بیاتو
#صدای_تو
۶.۶k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.