می یونگ:وای بچه ها حوصله ام سر رفت اصلا نمیدونم چیکار کنم
می یونگ:وای بچه ها حوصله ام سر رفت اصلا نمیدونم چیکار کنم ب نظرتون بریم کجا؟!
لئو:اره منم همینجوریم نظرتون چی بریم بیرون؟!
جیسانا:اره اره ی جای خوب پیدا کردم میریم اونجا:)
می یونگ: موافقم
لئو:پس بریم وسایل رو آماده کنیم فردا زودی بریم
جیسانا می یونگ باهم:باشه
فلش بک ب بعد آماده شدن:)
می یونگ:خب بچه ها تقریبا همه چی اوکی شد غذا لباس هامون هم ک آمادس ماشینم هم هست پس خودمون هم آماده کنیم ک فردا بریم
لئو و جیسانا باهم: اره همچی اوکی شده
جیسانا:وای بچه ها یچیزی یادمون رفت
لئو و می یونگ چی؟راست میگی یادمون رفت که تنقلات بزاریم
جیسانا:صبر کنین من کلی آورده بودم الان میارمشون
لئو:پس همه چی اوکی شد الان بریم بخوابیم ک فردا باید زودی پاشیم
همگی باهم:شب بخیر:)
فلش بک ب صبح
جیسانا:من زودتر از همه بیدار شدم بعد رفتم می یونگ رو صدا کردم می یونگ پاشد هی لئو تنبلی می کرد و داره پا میشه
فلش بک ب آماده شدن
لئو:ما همگی آماده شدیم الان میریم سوار ماشین می شیم و ب سمت مکانمون حرکت می کنیم
رسیدیم:)
می یونگ: الان رسیدیم جایی ک می خواستیم واقعا هوای خوبی داره من زودتر از همه اومدم با جیسانا وسایل رو
بزاریم اونم بره ماشینو پارک کنه
جیسانا:بعد اینکه وسیله هارو چیدیم ی سری توپ اینا آورده بودم ک یکم بازی کنیم
فلش بک ب بعد بازی
می یونگ:وای خیلی خسته شدم
لئو:اره منم
جیسانا:ما همگی خسته شدیم نظرتون چی یچیزی بخوریم؟؟!
لئو و می یونگ با هم:اره
بعد خوردن و یکم استراحت کردن
بچه ها باهم:لئو بچه ها نظرتون چی بریم یکم بگردیم خیلی منظره ی خوبی داره؟؟!
جیسانا:اره اینجا خیلی منظره خوبی داره بریم بگردیم
می یونگ:باشه بریم
لئو:الان می دونین چی میچسپه الان کلی پیاده روی
می یونگ:ی غذای خوشمزه
جیسانا:کلی خوراکی
لئو: دوتاتون حدس نزدین چی میگم بریم بستنی های اینجا خیلی معروف
جیسانا:وای اره بریم بستنی بخوریم موقع رسیدن ب جای نشستن خودمون
بعد گشت گزار خب الان رسیدیم
فلش بک
ویو همه:الان رسیدیم اومدیم یکم غذا بخوریم غذامون ک خوردیم الان می خوایم بریم یکم بگردیم بعدش بریم کنار دریا چون منظره ی کنار دریا شبش خیلی قشنگ
موقع برگشتن ب خونه
توی ماشین همگی باهم خندیدیم
لئو:وای بچه ها خیلی خسته شدم
می یونگ:منم
جیسانا:اره منم خیلی خسته شدم
لئو وای خیلی خیلی خوش گذشت اصلا بچه ها میدونید چطور خیلی خوش گذشت اصلا دست جیسانا هم درد نکنه
این همه غذای خوشمزه آورده بود
می یونگ دست توهم درد نکنه ک وسیله هارو برامون خریدی دست خودم هم درد نکن ک رانندگی کردم:)
بچه ها الان رسیدیم خونه تقریبا ساعت ۱۲ و اینای شبه خیلی خوش گذشت واقعا این همه رانندگی و این همه گشت خیلی خوش گذشت امیدوارم همیشه همینطوری باشه
لئو:اره منم همینجوریم نظرتون چی بریم بیرون؟!
جیسانا:اره اره ی جای خوب پیدا کردم میریم اونجا:)
می یونگ: موافقم
لئو:پس بریم وسایل رو آماده کنیم فردا زودی بریم
جیسانا می یونگ باهم:باشه
فلش بک ب بعد آماده شدن:)
می یونگ:خب بچه ها تقریبا همه چی اوکی شد غذا لباس هامون هم ک آمادس ماشینم هم هست پس خودمون هم آماده کنیم ک فردا بریم
لئو و جیسانا باهم: اره همچی اوکی شده
جیسانا:وای بچه ها یچیزی یادمون رفت
لئو و می یونگ چی؟راست میگی یادمون رفت که تنقلات بزاریم
جیسانا:صبر کنین من کلی آورده بودم الان میارمشون
لئو:پس همه چی اوکی شد الان بریم بخوابیم ک فردا باید زودی پاشیم
همگی باهم:شب بخیر:)
فلش بک ب صبح
جیسانا:من زودتر از همه بیدار شدم بعد رفتم می یونگ رو صدا کردم می یونگ پاشد هی لئو تنبلی می کرد و داره پا میشه
فلش بک ب آماده شدن
لئو:ما همگی آماده شدیم الان میریم سوار ماشین می شیم و ب سمت مکانمون حرکت می کنیم
رسیدیم:)
می یونگ: الان رسیدیم جایی ک می خواستیم واقعا هوای خوبی داره من زودتر از همه اومدم با جیسانا وسایل رو
بزاریم اونم بره ماشینو پارک کنه
جیسانا:بعد اینکه وسیله هارو چیدیم ی سری توپ اینا آورده بودم ک یکم بازی کنیم
فلش بک ب بعد بازی
می یونگ:وای خیلی خسته شدم
لئو:اره منم
جیسانا:ما همگی خسته شدیم نظرتون چی یچیزی بخوریم؟؟!
لئو و می یونگ با هم:اره
بعد خوردن و یکم استراحت کردن
بچه ها باهم:لئو بچه ها نظرتون چی بریم یکم بگردیم خیلی منظره ی خوبی داره؟؟!
جیسانا:اره اینجا خیلی منظره خوبی داره بریم بگردیم
می یونگ:باشه بریم
لئو:الان می دونین چی میچسپه الان کلی پیاده روی
می یونگ:ی غذای خوشمزه
جیسانا:کلی خوراکی
لئو: دوتاتون حدس نزدین چی میگم بریم بستنی های اینجا خیلی معروف
جیسانا:وای اره بریم بستنی بخوریم موقع رسیدن ب جای نشستن خودمون
بعد گشت گزار خب الان رسیدیم
فلش بک
ویو همه:الان رسیدیم اومدیم یکم غذا بخوریم غذامون ک خوردیم الان می خوایم بریم یکم بگردیم بعدش بریم کنار دریا چون منظره ی کنار دریا شبش خیلی قشنگ
موقع برگشتن ب خونه
توی ماشین همگی باهم خندیدیم
لئو:وای بچه ها خیلی خسته شدم
می یونگ:منم
جیسانا:اره منم خیلی خسته شدم
لئو وای خیلی خیلی خوش گذشت اصلا بچه ها میدونید چطور خیلی خوش گذشت اصلا دست جیسانا هم درد نکنه
این همه غذای خوشمزه آورده بود
می یونگ دست توهم درد نکنه ک وسیله هارو برامون خریدی دست خودم هم درد نکن ک رانندگی کردم:)
بچه ها الان رسیدیم خونه تقریبا ساعت ۱۲ و اینای شبه خیلی خوش گذشت واقعا این همه رانندگی و این همه گشت خیلی خوش گذشت امیدوارم همیشه همینطوری باشه
۵۰۰
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.