خدای من شیطان اصلی مردُمَن ؛ اوناعن که دارن فرشته ی منو ب
خدای من شیطان اصلی مردُمَن ؛ اوناعن که دارن فرشته ی منو با حرفاشون میرنجونن ، وگرنه این پیشی کوچولو آزارش به کسی نمیرسه . این پیشی همون کسی عه که ب من زندگی بخشیده ، همونی عه که توی همهی سختی هام کنارم بوده ، اشکامو پاک کرده ، همون کسی عه که وقتی سرمومیزارم رو قفسه سینهش
انگار زیر امن ترین سقف جهانم ، همونی عه که وقتی یه لحظه تنهام نزاشته ؛ حتی ؛ با اینکه نتونستم بعضی جاها بخاطر جسم یا روح ضعیفم .. .. پیشش باشم ، ولی من همهئ سعیمو کردم ولی میدونی بعضی جاها نتونستم . . . براش کافی باشم ؛ نتونستم درداشو درمان کنم ؛ ولی تمام سعی مو کردن ، اماّ خب . . ،؛
من که نتونستم مثل اون باشم . . .:)
شاید با بغل کردنش ، با عشق ورزیدن بهش ، با بوسیدن زخماش ، شایدم ، حتی با دعوا کردن باهاش سعی کنم حالشو خوب کنم ، حاظرم حتا به خودم آسیب برسونم ولی اونو صحیح و سالم نگه دارم ؛
بعضی موقع ها که خیلی ضعیف میشه میخوام مثل یه بچه بغلش کنمو بگم " من اینجام " و بعد پشت خودم قایمش کنمو نزارم هیچکس ، هیچ انسانی ، بهش آسیب بزنه ، همه ی درداشو به دوش بکشم تا حتی برای لحظه ای آروم بشه . . . ولی اون راست میگه ..
من ، نمیتونم ¡{: انقدر درداش زیاد و بزرگه که میمونم چطوری داره تحملشون میکنه . . . شیطان کوچولوی من ، خیلی قوی عه اون . . . بعضی جاها که کم میاره و از همه چی نا امید میشه ، فکر میکنه که حتی منم درکش نمیکنم میخوام آرومش کنما ، ولی
بلد نیستم . درکش میکنما ؛ با حرکاتش با آهنگایی که با اون صدای ستودنیش زیر لب زمزمه میکنه ،
با مدل حرف زدنش ، با تغییر حالت چهرش ، میفهممش ولی نمیتونم بهش بفهمون که پیششم
بلد نیستم چیکار کنم که بفهمه ، اما ؛ پشت همه ی داد زدنام ، قربون صدقه رفتنام ، نگرانی هام ، گیر دادنام ، غر زدنام ، قهر کردنام ،عشق ورزیدنام ، پشت همه ی اینا عشق محبتِ خالصی عه که نیست به اون توی وجودم نهفته شده ؛
اون شیطانی عه که به قول خودش یه فرشته رو مجذوب خودش کرده.....؛
خیلی خوشحالم که تونستم شیطان واقعی رو بشناسم ، کسی که دوسش دارم ، کسی که همیشه مراقبمه ، کسی که همیشه پیشمه ، کسی که دوسم داره . . .
اون نمیدونه من چقدر میخوامش ؛ شاید سعی کنم با متنام بفهمونم اما . . .
+ تو اونو خیلی دوست داری
_ من دیوونه شم . . .
{خیلی دوست داره پدر منم در آورد عاشقته فقط یه دوست داشتن بیهوده نیست . . . قدر همو بدونید}
انگار زیر امن ترین سقف جهانم ، همونی عه که وقتی یه لحظه تنهام نزاشته ؛ حتی ؛ با اینکه نتونستم بعضی جاها بخاطر جسم یا روح ضعیفم .. .. پیشش باشم ، ولی من همهئ سعیمو کردم ولی میدونی بعضی جاها نتونستم . . . براش کافی باشم ؛ نتونستم درداشو درمان کنم ؛ ولی تمام سعی مو کردن ، اماّ خب . . ،؛
من که نتونستم مثل اون باشم . . .:)
شاید با بغل کردنش ، با عشق ورزیدن بهش ، با بوسیدن زخماش ، شایدم ، حتی با دعوا کردن باهاش سعی کنم حالشو خوب کنم ، حاظرم حتا به خودم آسیب برسونم ولی اونو صحیح و سالم نگه دارم ؛
بعضی موقع ها که خیلی ضعیف میشه میخوام مثل یه بچه بغلش کنمو بگم " من اینجام " و بعد پشت خودم قایمش کنمو نزارم هیچکس ، هیچ انسانی ، بهش آسیب بزنه ، همه ی درداشو به دوش بکشم تا حتی برای لحظه ای آروم بشه . . . ولی اون راست میگه ..
من ، نمیتونم ¡{: انقدر درداش زیاد و بزرگه که میمونم چطوری داره تحملشون میکنه . . . شیطان کوچولوی من ، خیلی قوی عه اون . . . بعضی جاها که کم میاره و از همه چی نا امید میشه ، فکر میکنه که حتی منم درکش نمیکنم میخوام آرومش کنما ، ولی
بلد نیستم . درکش میکنما ؛ با حرکاتش با آهنگایی که با اون صدای ستودنیش زیر لب زمزمه میکنه ،
با مدل حرف زدنش ، با تغییر حالت چهرش ، میفهممش ولی نمیتونم بهش بفهمون که پیششم
بلد نیستم چیکار کنم که بفهمه ، اما ؛ پشت همه ی داد زدنام ، قربون صدقه رفتنام ، نگرانی هام ، گیر دادنام ، غر زدنام ، قهر کردنام ،عشق ورزیدنام ، پشت همه ی اینا عشق محبتِ خالصی عه که نیست به اون توی وجودم نهفته شده ؛
اون شیطانی عه که به قول خودش یه فرشته رو مجذوب خودش کرده.....؛
خیلی خوشحالم که تونستم شیطان واقعی رو بشناسم ، کسی که دوسش دارم ، کسی که همیشه مراقبمه ، کسی که همیشه پیشمه ، کسی که دوسم داره . . .
اون نمیدونه من چقدر میخوامش ؛ شاید سعی کنم با متنام بفهمونم اما . . .
+ تو اونو خیلی دوست داری
_ من دیوونه شم . . .
{خیلی دوست داره پدر منم در آورد عاشقته فقط یه دوست داشتن بیهوده نیست . . . قدر همو بدونید}
۹۰۴
۲۱ شهریور ۱۴۰۳