مرا باور کن
مرا باور کن
پارت 71
بالاخره رسیدیم از ماشین پیاده شدیم
در عمارت باز بود رو به ارسلان گفتم
_من میرم همه رو صدا بزنم صد درصد خوشحال میشن که تو بعد از این همه سال اومدی اینجا
+باشه مشکلی ندارم برو
رفتم تو و باصدای بلندی گفت
_دلبرررررررررررر کجایی........... من اومدممممم...... دلبررر بیا مهمون نمی خوای........ اگه آرمان هست بهش بگو بیاد....
دلبر هراسون از در پذیرایی اومد بیرون و با تعجب به من نگاه میکرد که یه نیش خندی زدم و بهش گفتم
_دلبررر آرمان اینجاست آرسان بگو بیان بیرون
دلبر_ریاء تو....... تو.... کجا بودی
که پشت سر دلبر آرین، آرمان و آرسان، دانیال و تیاء اومدن بیرون
که متوجه یکی دیگه شدم آره این......ایننن..... این.... سماء اس...... خیلی دلتنگشم..... بهش نگاه کردم و یه لبخند زدم.... اونم با لبخند جوابم داد......
آرین _تو..... تو ریاء هستی.... پ این...... س.....
و برگشت به سماء نگاه کرد انگار هنوز باورش نشده که سماء زنده اس........
دلبر_ریاء این پشتت کیه؟
...... ادامه دارد........
پارت 71
بالاخره رسیدیم از ماشین پیاده شدیم
در عمارت باز بود رو به ارسلان گفتم
_من میرم همه رو صدا بزنم صد درصد خوشحال میشن که تو بعد از این همه سال اومدی اینجا
+باشه مشکلی ندارم برو
رفتم تو و باصدای بلندی گفت
_دلبرررررررررررر کجایی........... من اومدممممم...... دلبررر بیا مهمون نمی خوای........ اگه آرمان هست بهش بگو بیاد....
دلبر هراسون از در پذیرایی اومد بیرون و با تعجب به من نگاه میکرد که یه نیش خندی زدم و بهش گفتم
_دلبررر آرمان اینجاست آرسان بگو بیان بیرون
دلبر_ریاء تو....... تو.... کجا بودی
که پشت سر دلبر آرین، آرمان و آرسان، دانیال و تیاء اومدن بیرون
که متوجه یکی دیگه شدم آره این......ایننن..... این.... سماء اس...... خیلی دلتنگشم..... بهش نگاه کردم و یه لبخند زدم.... اونم با لبخند جوابم داد......
آرین _تو..... تو ریاء هستی.... پ این...... س.....
و برگشت به سماء نگاه کرد انگار هنوز باورش نشده که سماء زنده اس........
دلبر_ریاء این پشتت کیه؟
...... ادامه دارد........
۶.۹k
۱۲ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.