پارت 9 ( پارت اخر ) 🕸❤️‍🔥𝑘𝑖𝑛𝑔 𝐾𝑜𝑛𝑔

(سه سال بعد )
از زبان ا/ت
توی این سه سال وقتی باجی مرد، من افسرده شدم
چیفویو همش گریه میکرد
مایکی حال و هوای خوبی نداره
ران و ریندو به ا/ت ارامش میدادن تا اروم شه
ولی بعد چند مدت همشون خوب شدن
حالا یچزییییییییی
عروسی ا/ت نزدیک بود، ام میپرسین با کی خب با 2 نفر اونم ران و ریندو
(روز عروسی )
ا/ت : واییی خیلی استرس دارم
تاکه میچی : واییی باورم نمیشه داری ازدواج مایکی : خوشحالم برات ا/ت
ا/ت : ممنون
ا/ت و بقیه وارد سالن شدن ، همه جیغ زدن
عاقد : چ-چی 2 نفر ( تعجب)
عاقد : نمیشه 2 نفره ازدواج کرد
ران : چی گفتی( رو به عاقد و نگاه ترسناک)
عاقد : ح-حتما
عاقد : خب اقای ران و ریندو شما حاضرید قسم بخورید که با خانم ا/ت توی سخت ترین شرایط باهم باشین و همو به شدت دوست داشته باشید و برای هم جون بدین؟
ران و ریندو : قسم میخوریم
عاقد : خانوم ا/ت ش( تا خواست حرفی بزنه ا/ت گفت)
ا/ت : بله قسم میخورم
همه شروع کردن به دست و جیغ و هورا

خلاصه دیگه اینا خوشبخت شدن و صاحب 3 بچه شدن 1 دختر و 2 تا پسر، دختر : لینا
پسر : لوکا اون یکی پسر : لیام



ببخشید خیلی بد شد و واقعا از این فیک بدم میاد چون خیلی افتضاح شده

ولی بازم حمایت 🎀