پارت ۷ ازدواج اجباری
جیمین ویو
حوصلم سر رفته بود تو خونه شرکتم که کاری نداشتم اتم که باهام قهره نمیدونم چرا احساس بدی دارم وقتی باهام قهره رفتم در اتاقش که مثل فرشته ها خوابیده بود رفتم کنارش نشستم اروم طوری که بیدار نشه موهاشو ناز کردم که چشاش تکون خورد
سریع دستمو کشیدم
ات:اممم اینجا چیکار میکنی
جیمین:حوصلم سر...
ات:اها ببخشید ازت جواب پس میگ.....
جیمین:اه ات بس کن دیگه غلط کردم ب.ب...خ..ش.ید نمیدونم چرا انقدر برام مهمی که خوشم نمیاد باهام قهر باشی
ات:منم زیاده روی کردم (خجالت )
جیمین:چرا خجالت میکشی
ات:چون تو لخت منو دیدی
جیمین:این که اشکال نداره حیف که کلا ۱۰ ثانیه بود
ات:یااا
ادمین :جیمین از اتاق فرار کرد بیرون و اتم با دمپایی افتادن دنبال هم که ات سرش تو چیز محکمی فرو رفت رفت
..... :خوبی عزیزم
ات:...
جیمین:عزیزم ؟عزیزم ؟از کی تاحالا میگی عزیزم (کمی داد)
......:قربان منظوری نداشتم بعدشم عزیزم فکر نمیکنم چیز بدی باشه
جیمین:منظورت چیه
... :همینی که شنیدی
جیمین:بیبین با روی خوش دارم باهات حرف میزنم به ات فکر که دهنتو سرویس میکنم چه برسه نزدیکش شی
جونگ کوک :اه بس کن دیگه داداش مثلا بعد مدتا از خارج اومدم که سر دختر با داداشت بحث کن
جیمین:گگگگ
ات:داداش (تعحب)
جیمین:ات این یکی از دوستای صمیمیم که مثل داداشمع
ات: اها خوشبختم اسمم اته
جونگ کوک دست ات و میگیره و میبوسه و میگع :خوشبختم لیدی زییا
جیمین:بهتر نیست دست همو ول کنین (حرص )
جونگ کوک :اها اها چشم نخور مارو
جیمین:اصلا به من چه
جونگ کوک :باشع پس میتونم راحت باشم بهت بگم ات
ات:اره عزیزم هرطوری راحتی
جیمین:من کار دارم میرم بیرون (سرد)
ات:وا این باز چش شد
جیمین:به تو ربط داره فضولی میکنی فکر نکنم بهت ربط داشته باشه خدافظ
جونگ کوک :وا الان چی شد دقیقا
ات:نمیدونم
جونگ کوک :بهت حسودی کرد ؟
ات:حسودی نه بابا مگه چیکارمه حسودی کنه
جونگ کوک :نمیدونم والا من میرم ورزش کنم تو هم میای
ات: اره منم میام
جیمین ویو
عصبانی شدم وقتی باهم گرم گرفتن یادم افتاد سوییچمو جا گذاشتم اومدم تو که دیدم خانم با بالاتنه و شلوار جذب با جونگکوک ورزش میکنه خواستم برم سمتشون که ات گفت
ات:تو خیلی خوبی جونگ کوک من یک سال ازت بزرگترم تو مثل داداش کوچکمی میدونی چند وقته میخوام یه رازی بگم که ....
ادمین :بچع ها سرما خوردگی شدید دادم دیشب تا دیر وقت زیر سرم بودم امروزم تو مدرسه غش کردم ولی با این حال براتون گذاشتم 😔
#بی تی اس #سناریو #جیمین
حوصلم سر رفته بود تو خونه شرکتم که کاری نداشتم اتم که باهام قهره نمیدونم چرا احساس بدی دارم وقتی باهام قهره رفتم در اتاقش که مثل فرشته ها خوابیده بود رفتم کنارش نشستم اروم طوری که بیدار نشه موهاشو ناز کردم که چشاش تکون خورد
سریع دستمو کشیدم
ات:اممم اینجا چیکار میکنی
جیمین:حوصلم سر...
ات:اها ببخشید ازت جواب پس میگ.....
جیمین:اه ات بس کن دیگه غلط کردم ب.ب...خ..ش.ید نمیدونم چرا انقدر برام مهمی که خوشم نمیاد باهام قهر باشی
ات:منم زیاده روی کردم (خجالت )
جیمین:چرا خجالت میکشی
ات:چون تو لخت منو دیدی
جیمین:این که اشکال نداره حیف که کلا ۱۰ ثانیه بود
ات:یااا
ادمین :جیمین از اتاق فرار کرد بیرون و اتم با دمپایی افتادن دنبال هم که ات سرش تو چیز محکمی فرو رفت رفت
..... :خوبی عزیزم
ات:...
جیمین:عزیزم ؟عزیزم ؟از کی تاحالا میگی عزیزم (کمی داد)
......:قربان منظوری نداشتم بعدشم عزیزم فکر نمیکنم چیز بدی باشه
جیمین:منظورت چیه
... :همینی که شنیدی
جیمین:بیبین با روی خوش دارم باهات حرف میزنم به ات فکر که دهنتو سرویس میکنم چه برسه نزدیکش شی
جونگ کوک :اه بس کن دیگه داداش مثلا بعد مدتا از خارج اومدم که سر دختر با داداشت بحث کن
جیمین:گگگگ
ات:داداش (تعحب)
جیمین:ات این یکی از دوستای صمیمیم که مثل داداشمع
ات: اها خوشبختم اسمم اته
جونگ کوک دست ات و میگیره و میبوسه و میگع :خوشبختم لیدی زییا
جیمین:بهتر نیست دست همو ول کنین (حرص )
جونگ کوک :اها اها چشم نخور مارو
جیمین:اصلا به من چه
جونگ کوک :باشع پس میتونم راحت باشم بهت بگم ات
ات:اره عزیزم هرطوری راحتی
جیمین:من کار دارم میرم بیرون (سرد)
ات:وا این باز چش شد
جیمین:به تو ربط داره فضولی میکنی فکر نکنم بهت ربط داشته باشه خدافظ
جونگ کوک :وا الان چی شد دقیقا
ات:نمیدونم
جونگ کوک :بهت حسودی کرد ؟
ات:حسودی نه بابا مگه چیکارمه حسودی کنه
جونگ کوک :نمیدونم والا من میرم ورزش کنم تو هم میای
ات: اره منم میام
جیمین ویو
عصبانی شدم وقتی باهم گرم گرفتن یادم افتاد سوییچمو جا گذاشتم اومدم تو که دیدم خانم با بالاتنه و شلوار جذب با جونگکوک ورزش میکنه خواستم برم سمتشون که ات گفت
ات:تو خیلی خوبی جونگ کوک من یک سال ازت بزرگترم تو مثل داداش کوچکمی میدونی چند وقته میخوام یه رازی بگم که ....
ادمین :بچع ها سرما خوردگی شدید دادم دیشب تا دیر وقت زیر سرم بودم امروزم تو مدرسه غش کردم ولی با این حال براتون گذاشتم 😔
#بی تی اس #سناریو #جیمین
۱۱.۸k
۰۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.