سناریو.
سناریو.
(وقتی زدی غذا رو سوزوندی..)
چان: هعییی مردم زن دارم مام زن داریم(افتادن دنبال ا.ت با 🩴)
لینو: از این بیشتر ازت انتظار نداشتم خداااااا (شروع کردن به آشپزی🍜(اطلاع بدم که الان هردوتون بیمارستانین🩺)
چانگبین: یکبار در عمرت خواستی یک کا انجام بدیاااا ( ا.ت جان چرا بچرو اذیت میکنی کرم داری خواهر؟؟)
هیونجین:(از در خونه اومد تو) خب خب زنم چه کرده؟؟
ا.ت: اممم راستش غذا سوخت 🤦🏻♀️
هیونجین: یعنی هیچی نداریم که بخوریم؟؟
ا.ت: نه خیر
(و این داستان ادامه دارد با هیون و ا.ت)
🍓
(وقتی زدی غذا رو سوزوندی..)
چان: هعییی مردم زن دارم مام زن داریم(افتادن دنبال ا.ت با 🩴)
لینو: از این بیشتر ازت انتظار نداشتم خداااااا (شروع کردن به آشپزی🍜(اطلاع بدم که الان هردوتون بیمارستانین🩺)
چانگبین: یکبار در عمرت خواستی یک کا انجام بدیاااا ( ا.ت جان چرا بچرو اذیت میکنی کرم داری خواهر؟؟)
هیونجین:(از در خونه اومد تو) خب خب زنم چه کرده؟؟
ا.ت: اممم راستش غذا سوخت 🤦🏻♀️
هیونجین: یعنی هیچی نداریم که بخوریم؟؟
ا.ت: نه خیر
(و این داستان ادامه دارد با هیون و ا.ت)
🍓
۲.۷k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.