رمان : داداشی
رمان : داداشی
پارت ۲۳
دیانا : پاشدم یه لباس خیلی خوشگل که سفید بود پوشیدم که یکم پایین تر از نافم بود روشم یه پافر مشکی پوشیدم
شلوارم هم کارگو پوشیدم که رنگش
مشکی بود یه ارایش لایت هم کردم که خیلی خوشگل شد کلیییییییییییییییییی
فیلم گرفتم و ذوق خودم کردم تو اینه قربون صدقه ی خودم میرفتم یه عطر خوشبو زدم و
دیگه بعد از دو هزارتا فیلم دل کندم و رفتم پارکینگ
1 ساعت بعد
دیانا : سوار ماشین شدم و به سمت دانشگاه راه افتادم
ارسلان : مثل همیشه یه تیپ زدم لباس سفید شلوار کارگو مشکی و یه عطر
دیانا : رسیدم دانشگاه کیفمو برداشتم و رفتم بیرون ماشین و قفل کردم و راه افتادم
ارسلان : رسیدم دانشگاه کیفمو برداشتم و رفتم بیرون ماشین و قفل کردم و راه افتادم
پارت ۲۳
دیانا : پاشدم یه لباس خیلی خوشگل که سفید بود پوشیدم که یکم پایین تر از نافم بود روشم یه پافر مشکی پوشیدم
شلوارم هم کارگو پوشیدم که رنگش
مشکی بود یه ارایش لایت هم کردم که خیلی خوشگل شد کلیییییییییییییییییی
فیلم گرفتم و ذوق خودم کردم تو اینه قربون صدقه ی خودم میرفتم یه عطر خوشبو زدم و
دیگه بعد از دو هزارتا فیلم دل کندم و رفتم پارکینگ
1 ساعت بعد
دیانا : سوار ماشین شدم و به سمت دانشگاه راه افتادم
ارسلان : مثل همیشه یه تیپ زدم لباس سفید شلوار کارگو مشکی و یه عطر
دیانا : رسیدم دانشگاه کیفمو برداشتم و رفتم بیرون ماشین و قفل کردم و راه افتادم
ارسلان : رسیدم دانشگاه کیفمو برداشتم و رفتم بیرون ماشین و قفل کردم و راه افتادم
۳۵۷
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.