مافیای سختگیر part 34
کوک ویو
رفتم سمت ا.ت و دیدم کف دستش زخم عمیقی برداشته دستش را گرفتم و روی زخمش را فشار دادم تا خونش بند بیاد و بهش گفتم که بریم بیمارستان اول گفت نه اما بعد قانعش کردم و باهم بلند شدیم تا بریم بیمارستان که یهو مینسو داشت از پله ها میمود پایین
مینسو : ااااا ... کجا میرین با این عجله ..
کوک : ... دست ا.ت با شیشه بریده داریم می ریم بیمارستان
مینسو : اوووو باشه .. پس ... بیا این دستمال هم بزار روش
کوک : باشه .. ممنون .. خداحافظ ( رفتند )
کوک ویو
مینسو بهم یه دستمال داد تا بزارم روی زخمش . اروم دستم را از روی دست ا.ت برداشتم و دیدم هنوز داره خون میاد دستمال را سریع گذاشتم روش و دوباره دستم را گذاشتم روی دستش و دستش را گرفتم و رفتم بیرون و رفتیم سمت خیابون و منتظر تاکسی موندیم
ا.ت : .. مگه با .. ماشین نیومدی
کوک : چرا .. اما نمیخوام .. دستم را از روی دستت بردارم
ا.ت : .....
ا.ت ویو
کوک یه تاکسی گرفت و دوتایی سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت بیمارستان. تمام این مدت کوک دست من را گرفته بود و دستش را گذاشته بود روی زخمم راننده داشت رانندگی میکرد که یهو کوک گفت ..
کوک : آقای محترم میشه یکم سریعتر برید ... ( نگران )
راننده : .. باشه
کوک : ممنون
( داخل بیمارستان )
کوک ویو
با ماشین اومده بودم اما نمیخواستم دست ا.ت را ول کنم برای همین یه تاکسی گرفتم و با ا.ت سوار شدیم . راننده داشت رانندگی میکرد که بهش گفتم سریعتر بره و اون گفت باشه بعد از چند دقیقه رسیدیم بیمارستان. با ا.ت از ماشین پیاده شدیم و سریع رفتیم داخل بیمارستان و رفتیم سمت یه دکتر اما بهمون گفت صبر کنید و رفت . اعصابم خیلی خورد شده بود و گفتم
کوک : اینجا یه دکتر هم نداره ( داد )
ا.ت : کوووک .. اروم باش
پرستار : اقای محترم لطفاً اروم تر اینجا بیمارستان
کوک : خانم اینجا چه بیمارستانی که یه دکتر داخلش نیست
پرستار: .. باشه . باشه .. مشکلتون چیه
کوک : دست همسرم با شیشه بریده
پرستار : باشه پس لطفاً دنبال من بیاین
کوک: باشه
(کوک و ا.ت رفتند دنبال پرستار )
ا.ت ویو
کوک همینطوری دستم را گرفته بود و رفتیم داخل بیمارستان. جونگ کوک یه دکتر را دید و باهم رفتیم سمتش و اون بهمون گفت که صبر کنین و رفت . از ظاهر کوک میشد فهمید که خیلی عصبانیه که یهو داد زد یه دکتر اینجا نیست . بهش گفتم اروم باشه که یهو یه پرستار اومد سمتمون و گفت بیاین دنبال من . من و کوک رفتیم دنبالش . کوک حتی برای یه ثانیه هم دستم را ول نمیکرد . وارد یه اتاق شدیم که پرستار بهم گفت بشین و من نشستم . کوک ایستاده بود و هنوز دستم را گرفته بود و به دستم نگاه میکرد که یهو پرستار گفت
پرستار: اقای محترم لطفاً دست همسرتون را ول کنید
کوک : .....
ا.ت : کووک
کوک: .. ب..له
ا.ت : پرستار با توعه
کوک روبه پرستار :.. بله
پرستار : لطفاً دست همسرتون را ول کنید تا معاینش کنم
کوک : اووو .. باشه ( دست ا.ت را ول کرد )
پرستار روبه کوک : لطفاً بیرون منتظر باشید
کوک : اما ...
ا.ت : .. کوک لطفاً
کوک : باشه ( رفت )
کوک ویو
با ا.ت دنبال پرستار رفتیم و رفتیم داخل یه اتاق و پرستار به ا.ت گفت که بشینه و ا.ت نشست و من ایستاده بودم و هنوز دستش را گرفته بودم و داشتم به دستش نگاه میکردم که یهو به خودم اومدم و دیدم ا.ت داره صدام میکنه و میگه پرستار با منه و پرستار بهم گفت که میخواد دست ا.ت را معاینه کنه و باید دستش را ول کنم و من هم اروم دستش را ول کردم که پرستار گفت بیرون منتظر باشم میخواستم مخالفت کنم اما ا.ت خواهش کرد و من هم گفتم باشه و اومدم بیرون از اتاق و به دیوار تکیه دادم و منتظر ا.ت بودم نمیدونم چرا اما استرس کل وجودم را گرفته بود . الان دلم میخواست که به جای دست ا.ت دست من برده بود . همینجوری با خودم داشتم کلنجار می رفتم که یهو......
پارت ۳۴ تمام شد ✨🤍✨🫠🪐
لطفاً حمایییییتتتت کنید ☺️🙃🪽🙃🙃
امیدوارم خوشتون بیاد ✨🤍✨🫠🪐
شرط:
لایک: ۳۰
کامنت : ۱۰
رفتم سمت ا.ت و دیدم کف دستش زخم عمیقی برداشته دستش را گرفتم و روی زخمش را فشار دادم تا خونش بند بیاد و بهش گفتم که بریم بیمارستان اول گفت نه اما بعد قانعش کردم و باهم بلند شدیم تا بریم بیمارستان که یهو مینسو داشت از پله ها میمود پایین
مینسو : ااااا ... کجا میرین با این عجله ..
کوک : ... دست ا.ت با شیشه بریده داریم می ریم بیمارستان
مینسو : اوووو باشه .. پس ... بیا این دستمال هم بزار روش
کوک : باشه .. ممنون .. خداحافظ ( رفتند )
کوک ویو
مینسو بهم یه دستمال داد تا بزارم روی زخمش . اروم دستم را از روی دست ا.ت برداشتم و دیدم هنوز داره خون میاد دستمال را سریع گذاشتم روش و دوباره دستم را گذاشتم روی دستش و دستش را گرفتم و رفتم بیرون و رفتیم سمت خیابون و منتظر تاکسی موندیم
ا.ت : .. مگه با .. ماشین نیومدی
کوک : چرا .. اما نمیخوام .. دستم را از روی دستت بردارم
ا.ت : .....
ا.ت ویو
کوک یه تاکسی گرفت و دوتایی سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت بیمارستان. تمام این مدت کوک دست من را گرفته بود و دستش را گذاشته بود روی زخمم راننده داشت رانندگی میکرد که یهو کوک گفت ..
کوک : آقای محترم میشه یکم سریعتر برید ... ( نگران )
راننده : .. باشه
کوک : ممنون
( داخل بیمارستان )
کوک ویو
با ماشین اومده بودم اما نمیخواستم دست ا.ت را ول کنم برای همین یه تاکسی گرفتم و با ا.ت سوار شدیم . راننده داشت رانندگی میکرد که بهش گفتم سریعتر بره و اون گفت باشه بعد از چند دقیقه رسیدیم بیمارستان. با ا.ت از ماشین پیاده شدیم و سریع رفتیم داخل بیمارستان و رفتیم سمت یه دکتر اما بهمون گفت صبر کنید و رفت . اعصابم خیلی خورد شده بود و گفتم
کوک : اینجا یه دکتر هم نداره ( داد )
ا.ت : کوووک .. اروم باش
پرستار : اقای محترم لطفاً اروم تر اینجا بیمارستان
کوک : خانم اینجا چه بیمارستانی که یه دکتر داخلش نیست
پرستار: .. باشه . باشه .. مشکلتون چیه
کوک : دست همسرم با شیشه بریده
پرستار : باشه پس لطفاً دنبال من بیاین
کوک: باشه
(کوک و ا.ت رفتند دنبال پرستار )
ا.ت ویو
کوک همینطوری دستم را گرفته بود و رفتیم داخل بیمارستان. جونگ کوک یه دکتر را دید و باهم رفتیم سمتش و اون بهمون گفت که صبر کنین و رفت . از ظاهر کوک میشد فهمید که خیلی عصبانیه که یهو داد زد یه دکتر اینجا نیست . بهش گفتم اروم باشه که یهو یه پرستار اومد سمتمون و گفت بیاین دنبال من . من و کوک رفتیم دنبالش . کوک حتی برای یه ثانیه هم دستم را ول نمیکرد . وارد یه اتاق شدیم که پرستار بهم گفت بشین و من نشستم . کوک ایستاده بود و هنوز دستم را گرفته بود و به دستم نگاه میکرد که یهو پرستار گفت
پرستار: اقای محترم لطفاً دست همسرتون را ول کنید
کوک : .....
ا.ت : کووک
کوک: .. ب..له
ا.ت : پرستار با توعه
کوک روبه پرستار :.. بله
پرستار : لطفاً دست همسرتون را ول کنید تا معاینش کنم
کوک : اووو .. باشه ( دست ا.ت را ول کرد )
پرستار روبه کوک : لطفاً بیرون منتظر باشید
کوک : اما ...
ا.ت : .. کوک لطفاً
کوک : باشه ( رفت )
کوک ویو
با ا.ت دنبال پرستار رفتیم و رفتیم داخل یه اتاق و پرستار به ا.ت گفت که بشینه و ا.ت نشست و من ایستاده بودم و هنوز دستش را گرفته بودم و داشتم به دستش نگاه میکردم که یهو به خودم اومدم و دیدم ا.ت داره صدام میکنه و میگه پرستار با منه و پرستار بهم گفت که میخواد دست ا.ت را معاینه کنه و باید دستش را ول کنم و من هم اروم دستش را ول کردم که پرستار گفت بیرون منتظر باشم میخواستم مخالفت کنم اما ا.ت خواهش کرد و من هم گفتم باشه و اومدم بیرون از اتاق و به دیوار تکیه دادم و منتظر ا.ت بودم نمیدونم چرا اما استرس کل وجودم را گرفته بود . الان دلم میخواست که به جای دست ا.ت دست من برده بود . همینجوری با خودم داشتم کلنجار می رفتم که یهو......
پارت ۳۴ تمام شد ✨🤍✨🫠🪐
لطفاً حمایییییتتتت کنید ☺️🙃🪽🙃🙃
امیدوارم خوشتون بیاد ✨🤍✨🫠🪐
شرط:
لایک: ۳۰
کامنت : ۱۰
۲۷.۵k
۲۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.