دوست دارم
دوست دارم
دستانم را میان شالیزار های
موهایت پنهان کنم
دوست دارم
نگهبان مرزهای چشمانت
باشم
دوست دارم
گُم شَم میان حریر
سبزِ تَنَت
دوست دارم
آبی بپوشی
هم رنگ دریا
دوست دارم ، دوست دارم
افسوس
دستِ دلتنگی ورق میزند
شعرم را
کلاف خیالت تنهائیم را
در هم می پیچد
جانِ احساسم می میرد
تمامی من تو می شود
ایوانِ شعرم پُر می شود
از بوی یاس های وحشی
بودنت
دستانم را میان شالیزار های
موهایت پنهان کنم
دوست دارم
نگهبان مرزهای چشمانت
باشم
دوست دارم
گُم شَم میان حریر
سبزِ تَنَت
دوست دارم
آبی بپوشی
هم رنگ دریا
دوست دارم ، دوست دارم
افسوس
دستِ دلتنگی ورق میزند
شعرم را
کلاف خیالت تنهائیم را
در هم می پیچد
جانِ احساسم می میرد
تمامی من تو می شود
ایوانِ شعرم پُر می شود
از بوی یاس های وحشی
بودنت
۱۷.۴k
۲۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.