Simple life in seoul
Simple life in seoul
Part 19
ته سونگ: و کجا بخابم؟
هه سو: بغل من تو تخت
ته سونگ:lets goo
یه خنده کوچولو کردم و رفتیم توی تخت خابیدیم.. چقد خوب بو.. حس آرامش ته سونگو خیلی دوست دارم.. بغلش کردم و دستشو گرفتم.. دستاش.. صورتش.. بدنش.. منبع آرامشم بودن!
«پرش زمانی دو روز بعد»
ساعت 11:40 دیقه بود و کل کلاس خابشون میومد.. خسته شدمم.. سرمو ب پنجره تکیه دادم(یادتونه صندلی هه سو کنار پنجره بو دیهه)
دبیر وو: خانم کیم؟
هه سو: بله استاد
دبیر وو: حواستون کجاست؟
هه سو: همینجا.. فقط گردنم درد گرفت همین(دبیر وو خیلی رو مخ بود و کل مدرسه ازش متنفر بودیم)
دبیر وو:مطمئنید؟؟من که نیستم.. بیاید و اینو حل کنید ببینم واقعا حواستون کجا بوده
و اینجاس ک ویژگی خوبم ینی درسارو جلو جلو خوندن ب کمکم میاد.. سوال آسونی بود و حلش کردم..هه چی فک کردی؟
دبیر وو: خوبه.. برو بشین
هه سو: ولی دبیر دیدید که حواسم بود! لطفا انقدر زود نتیجه نگیرید
دبیر وو: هه.. توعه بچه فسقلی داری به من درس میدی؟کی وقت کردی انقدر پررو بشی؟
هه سو: استاد من بچه نیستم.. به زودی خیلی خوب متوجه میشید ک از حد انتظارتون بالا ترم
و محکم به سمت صندلیم رفتم
اولین بارش بود ضایع میشد مغرور خان:/
ته سونگ نگام کرد و یه نیشخند زد ک باعث شد حوصلم سر جاش بیاد،زنگ خورد و هممون عین زندانیای فراری از کلاس زدیم بیرون و هرکی به طرفی رفت ک یکی دستمو گرفتــ
هه سو: یاا ته سونگ ترسیدم
ولی وقتی دیدمش خندم روی لبام ماسید... بکهیون؟
بکهیون: لیدی میبینم زیادی ب ته سونگ فکر میکنی.. چطوره من جامو باهاش عوض کنم؟
دستمو از تو دستش کشیدم
هه سو: دور قبل برات کافی نبود آدم شی؟ بازم میخای؟
بکهیون: آروم لیدی امروز قراره که بعنوان یه مدل رسمی معرفی شی عصبانی نشو صورتت چروک میشه
هه سو: لازم نکرده نگران صورت من باشی.. شرتو کم کن حوصله ندارم
از کنارش رد شدم و بپر بپر کنان ب سمت خونه برگشتم..
آخییش..
آموزش ب می هی رو شروع کرده بودم و خیلی خوب داشت پیش میرفت ک فک میکردم یکشنبه هفته دیگ تموم شه.. البته ما باید روز شنبه دیگه میرفتیم گانگنام.. ولی... بکهیون راجب اینکع من مدل شدم از کجا فهمید؟ لابد وقتی تو مدرسه ب کانگ هو گفتم شنیده دیه..
ب سرعت برق و باد رفتم سمت اتاق یه بلوز پوشیدم و یه ژیله راه راه مشکی هم روش.. شلوار مشکیمو پام کردم و کیف کوچولومو انداختم.. موهامو باز گذاشتم و ب سمت شرکت راه افتادم.. رفتم سمت میزم ک می هی هم روی اون یکی صندلی نشسته بود و داشت برنامه فردای آقای گونگو میچید.. واقعا عالی بود
هه سو: دیگه یاد گرفتی
می هی: کووفت.. ترسیدم
هه سو: بلی بلی.. فردا خودت اینارو بهش بگو
می هی: باش.. هان؟ من؟ ب.. باش
یه لبخند بهش زدم ک آقای گونگ از دفترش اومد بیرون
هردمون پاشدیم
اسلاید دوم استایل هه سو سرکار
Part 19
ته سونگ: و کجا بخابم؟
هه سو: بغل من تو تخت
ته سونگ:lets goo
یه خنده کوچولو کردم و رفتیم توی تخت خابیدیم.. چقد خوب بو.. حس آرامش ته سونگو خیلی دوست دارم.. بغلش کردم و دستشو گرفتم.. دستاش.. صورتش.. بدنش.. منبع آرامشم بودن!
«پرش زمانی دو روز بعد»
ساعت 11:40 دیقه بود و کل کلاس خابشون میومد.. خسته شدمم.. سرمو ب پنجره تکیه دادم(یادتونه صندلی هه سو کنار پنجره بو دیهه)
دبیر وو: خانم کیم؟
هه سو: بله استاد
دبیر وو: حواستون کجاست؟
هه سو: همینجا.. فقط گردنم درد گرفت همین(دبیر وو خیلی رو مخ بود و کل مدرسه ازش متنفر بودیم)
دبیر وو:مطمئنید؟؟من که نیستم.. بیاید و اینو حل کنید ببینم واقعا حواستون کجا بوده
و اینجاس ک ویژگی خوبم ینی درسارو جلو جلو خوندن ب کمکم میاد.. سوال آسونی بود و حلش کردم..هه چی فک کردی؟
دبیر وو: خوبه.. برو بشین
هه سو: ولی دبیر دیدید که حواسم بود! لطفا انقدر زود نتیجه نگیرید
دبیر وو: هه.. توعه بچه فسقلی داری به من درس میدی؟کی وقت کردی انقدر پررو بشی؟
هه سو: استاد من بچه نیستم.. به زودی خیلی خوب متوجه میشید ک از حد انتظارتون بالا ترم
و محکم به سمت صندلیم رفتم
اولین بارش بود ضایع میشد مغرور خان:/
ته سونگ نگام کرد و یه نیشخند زد ک باعث شد حوصلم سر جاش بیاد،زنگ خورد و هممون عین زندانیای فراری از کلاس زدیم بیرون و هرکی به طرفی رفت ک یکی دستمو گرفتــ
هه سو: یاا ته سونگ ترسیدم
ولی وقتی دیدمش خندم روی لبام ماسید... بکهیون؟
بکهیون: لیدی میبینم زیادی ب ته سونگ فکر میکنی.. چطوره من جامو باهاش عوض کنم؟
دستمو از تو دستش کشیدم
هه سو: دور قبل برات کافی نبود آدم شی؟ بازم میخای؟
بکهیون: آروم لیدی امروز قراره که بعنوان یه مدل رسمی معرفی شی عصبانی نشو صورتت چروک میشه
هه سو: لازم نکرده نگران صورت من باشی.. شرتو کم کن حوصله ندارم
از کنارش رد شدم و بپر بپر کنان ب سمت خونه برگشتم..
آخییش..
آموزش ب می هی رو شروع کرده بودم و خیلی خوب داشت پیش میرفت ک فک میکردم یکشنبه هفته دیگ تموم شه.. البته ما باید روز شنبه دیگه میرفتیم گانگنام.. ولی... بکهیون راجب اینکع من مدل شدم از کجا فهمید؟ لابد وقتی تو مدرسه ب کانگ هو گفتم شنیده دیه..
ب سرعت برق و باد رفتم سمت اتاق یه بلوز پوشیدم و یه ژیله راه راه مشکی هم روش.. شلوار مشکیمو پام کردم و کیف کوچولومو انداختم.. موهامو باز گذاشتم و ب سمت شرکت راه افتادم.. رفتم سمت میزم ک می هی هم روی اون یکی صندلی نشسته بود و داشت برنامه فردای آقای گونگو میچید.. واقعا عالی بود
هه سو: دیگه یاد گرفتی
می هی: کووفت.. ترسیدم
هه سو: بلی بلی.. فردا خودت اینارو بهش بگو
می هی: باش.. هان؟ من؟ ب.. باش
یه لبخند بهش زدم ک آقای گونگ از دفترش اومد بیرون
هردمون پاشدیم
اسلاید دوم استایل هه سو سرکار
۲۰.۴k
۲۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.