سناریو
وقتی بعد از مدت ها جدا شدن همدیگر رو میبینید .
جین : تو توی کافه پاره وقت کار میکردی. اون کافه هنوز برات حس نوستالژیکی داشت و بهت آرامش میداد . سرت رو به دو طرف تکان میدی و از افکارت دست میکشی و مشغول آماده کردن سفارش ها میشی . در حین آماده کردن سفارش ها متوجه میشی که یکی از آنها به صورت عجیبی آشنا است . بعد از آماده شدن سفارش سینی رو به سمت میز مشتری میبری . که نگاهت به نگاه جین قفل میشه . خون توی رگت خشک میشه و قلبت تند تند نبض میزنه . چند ثانیه همونطور خیره می ایستی و بعد آیس کارامل و چیز کیک پرتقال رو روی میز قرار میدی . با چشمهای گرد شده به آرومی لب میزنی + ج...جین تو ... جین با بغض توی صداش لب میزنه و میگه _ متاسفم . تو رو در آغوشش میکشه و سرش رو توی گردنت فرو میبرد و نفس عمیقی میکشه تا عطر تن تو را مهمان نفس هایش کند . کمی بعد خیسی روی شونه هایت حس میکنی . سرت رو بالا می آوری و با چشمان اشکبار جیم مواجه میشی . تا خواستی چیزی بگی جین لب میزند . _ متاسفم . میدونم تنهات گذاشتم و پیشت نی.دم ، میدونم که به اندازه ی کافی برات خوب نبودم ولی لطفاً بهم یه فرصت بده . فقط یه فرصت . من ... نزاشتی ادامه بده . انگشت اشاره ات رو به نشانه ی سکوت روی لبش قرار میدی . _ نگران نباش عزیزم . تو خیلی وقت است که بخشیده شدی . بهت فرصت میدم تا خودت رو بهم ثابت کنی . این رو میگی که باعث میشه دوباره توی آغوشش جا بگیری . و این شروعی تازه برای شما دو نفر بود .
نامجون : سوار بر دوچرخه توی پارک گشت میزدی که با دیدن صحنه ای که شاهدش بودی متوقف شدی . نامجون رو مقابلت نشسته روی نیمکتی چوبی در حال کتاب خواندن دیدی . سرش رو بالا آورد و مستقیما به چشمات نگاه کرد . بدون هیچ مکثی دستت رو گرفت و تو را توی آغوشش گرفت . گونه هات قرمز شد . که باعث شد لبخندی بزنه . _ فرشته کوچولوم بالاخره پیشم برگشتی . قلبت تند تند میزد و کنترل حرکاتت دست خودت نبود . صورتش را با دو دستت قاب کردی و بوسه ای ریز بر روی گونه اش زدی . و بعد با سرعت ازش فاصله گرفتی + معذرت میخوام .._ از خدامم باشه فرشته کوچولوم . با لبخندی شیرین گفت .
جیهوپ : به کنسرتش رفته بودی تا این فرصت رو داشته باشی که فقط برای یک بار دیگه هم که شده بتونی ببینیش . توی کنسرت چشمت فقط روی جیهوپ بود و با چشمای زیبات عاشقانه و خواستی بهش نگاه میکردی . بعد از اتمام کنسرت تو به فن سایت رفتی و به. از اینکه با همه ی اعضا صحبت کردی نوبت جیهوپ شد . روی صندلی رو به روش نشستی . که با نگاه های متعجب و چشم های گشاد شده ی جیهوپ مواجه شدی . دست هایش رو توی دستهات قفل کرد و بوسه ی ریزی بر روی آنها زد . و بعد دوباره به چشمهایت نگاه کرد . _ از همیشه خاص تر به نظر میرسی . مخصوصاً وقتی که به من نگاه میکنی . با خجالت لبخندی سری تکان میدی و میگی + درسته این چشم ها فقط دنبال تو است . _ چشمهای تو مثل خورشید درخشان هستند . سان شاین . حیف که اینجا نمیتونم تمام حرفهام رو بهت بزنم . باید همدیگر رو جای دیگه ملاقات کنیم . ( منظورش به جایی بود که همیشه قرار میگذاشتید)
یونگی : به تو پیام میده و میگه میخواهم پیشت برگردم . تو اول جوابش رو نمیدی ولی بعد با پیام های عاشقانه ی یونگی مواجه میشی . پس جوابش رو میدی و مینویسی پیشی کوچولو ی قشنگم ( لقبی که قبل از جدا شدن همیشه با اون صداش میزدی ) دلم برای اون بغل های عمیقت تنگ شده . شدیداً منتظرم تا هرچه سریعتر تو رو پیش خودم ببینم .
.
.
.
.
امیدوارم که خوشتون بیاد . این سناریو فقط مربوط به هیونگ لاین میشه و اگه ممکنه لاین هم میخواید حمایت کنید .
جین : تو توی کافه پاره وقت کار میکردی. اون کافه هنوز برات حس نوستالژیکی داشت و بهت آرامش میداد . سرت رو به دو طرف تکان میدی و از افکارت دست میکشی و مشغول آماده کردن سفارش ها میشی . در حین آماده کردن سفارش ها متوجه میشی که یکی از آنها به صورت عجیبی آشنا است . بعد از آماده شدن سفارش سینی رو به سمت میز مشتری میبری . که نگاهت به نگاه جین قفل میشه . خون توی رگت خشک میشه و قلبت تند تند نبض میزنه . چند ثانیه همونطور خیره می ایستی و بعد آیس کارامل و چیز کیک پرتقال رو روی میز قرار میدی . با چشمهای گرد شده به آرومی لب میزنی + ج...جین تو ... جین با بغض توی صداش لب میزنه و میگه _ متاسفم . تو رو در آغوشش میکشه و سرش رو توی گردنت فرو میبرد و نفس عمیقی میکشه تا عطر تن تو را مهمان نفس هایش کند . کمی بعد خیسی روی شونه هایت حس میکنی . سرت رو بالا می آوری و با چشمان اشکبار جیم مواجه میشی . تا خواستی چیزی بگی جین لب میزند . _ متاسفم . میدونم تنهات گذاشتم و پیشت نی.دم ، میدونم که به اندازه ی کافی برات خوب نبودم ولی لطفاً بهم یه فرصت بده . فقط یه فرصت . من ... نزاشتی ادامه بده . انگشت اشاره ات رو به نشانه ی سکوت روی لبش قرار میدی . _ نگران نباش عزیزم . تو خیلی وقت است که بخشیده شدی . بهت فرصت میدم تا خودت رو بهم ثابت کنی . این رو میگی که باعث میشه دوباره توی آغوشش جا بگیری . و این شروعی تازه برای شما دو نفر بود .
نامجون : سوار بر دوچرخه توی پارک گشت میزدی که با دیدن صحنه ای که شاهدش بودی متوقف شدی . نامجون رو مقابلت نشسته روی نیمکتی چوبی در حال کتاب خواندن دیدی . سرش رو بالا آورد و مستقیما به چشمات نگاه کرد . بدون هیچ مکثی دستت رو گرفت و تو را توی آغوشش گرفت . گونه هات قرمز شد . که باعث شد لبخندی بزنه . _ فرشته کوچولوم بالاخره پیشم برگشتی . قلبت تند تند میزد و کنترل حرکاتت دست خودت نبود . صورتش را با دو دستت قاب کردی و بوسه ای ریز بر روی گونه اش زدی . و بعد با سرعت ازش فاصله گرفتی + معذرت میخوام .._ از خدامم باشه فرشته کوچولوم . با لبخندی شیرین گفت .
جیهوپ : به کنسرتش رفته بودی تا این فرصت رو داشته باشی که فقط برای یک بار دیگه هم که شده بتونی ببینیش . توی کنسرت چشمت فقط روی جیهوپ بود و با چشمای زیبات عاشقانه و خواستی بهش نگاه میکردی . بعد از اتمام کنسرت تو به فن سایت رفتی و به. از اینکه با همه ی اعضا صحبت کردی نوبت جیهوپ شد . روی صندلی رو به روش نشستی . که با نگاه های متعجب و چشم های گشاد شده ی جیهوپ مواجه شدی . دست هایش رو توی دستهات قفل کرد و بوسه ی ریزی بر روی آنها زد . و بعد دوباره به چشمهایت نگاه کرد . _ از همیشه خاص تر به نظر میرسی . مخصوصاً وقتی که به من نگاه میکنی . با خجالت لبخندی سری تکان میدی و میگی + درسته این چشم ها فقط دنبال تو است . _ چشمهای تو مثل خورشید درخشان هستند . سان شاین . حیف که اینجا نمیتونم تمام حرفهام رو بهت بزنم . باید همدیگر رو جای دیگه ملاقات کنیم . ( منظورش به جایی بود که همیشه قرار میگذاشتید)
یونگی : به تو پیام میده و میگه میخواهم پیشت برگردم . تو اول جوابش رو نمیدی ولی بعد با پیام های عاشقانه ی یونگی مواجه میشی . پس جوابش رو میدی و مینویسی پیشی کوچولو ی قشنگم ( لقبی که قبل از جدا شدن همیشه با اون صداش میزدی ) دلم برای اون بغل های عمیقت تنگ شده . شدیداً منتظرم تا هرچه سریعتر تو رو پیش خودم ببینم .
.
.
.
.
امیدوارم که خوشتون بیاد . این سناریو فقط مربوط به هیونگ لاین میشه و اگه ممکنه لاین هم میخواید حمایت کنید .
۲.۵k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.