"پاریسِ تو" پارت ۱۲
چند دقیقه قبل گلفروشی کیم تهیونگ
_بفرمایید
با لبخند مهربونی دسته گل تزئین شده رو به اخرین مشتری داد و ازش خداحافظی کرد
سمت کمدی که یه گوشه آشپزخونه بود رفت و پولی که برای نهارش کنار گذاشته بود رو تویه جیب شلوارش گذاشت و از در بیرون رفت و
در مغازه رو پشت سرش بست
خواست از کوچه خارج بشه که صدای دردمند فرشته اش رو شنید
صدای کوک همیشه براش آرامش بود اما اینبار آرزو کرد کاش این صدا متعلق به اون نباشه
وجودش پر از استرس بود و از خدا میخواست اتفاقی براش نیوفتاده باشه وگرنه میشکست دست کسی که به گُلش دست بزنه رو
قدم هاشو با استرس ولی سریع برمیداشت تا به انتهای کوچه رسید
_و..ولم ک..کن
بدنش خشک شد وقتی جونگکوک رو تویه اون حالت دید
میخواست واسه دیدن فرشته اش وقتی درد میکشه همونجا بشینه و زار بزنه اما الان فقط یچیز توی ذهنش بود اونم کشتن اون مردی بود که دست کثیفش روی بدن پرستیدنی کوک حرکت میکرد
_چه غلطی داری میکنی حرومی
با سرعت سمتش رفت،کتش رو گرفت و اونو از کوک دور کرد
_هیچکس...حق...نداره...بهش...دست...بزنه...ولی حالا...میخوام نشونت بدم...شکستن همه انگشتات...همزمان...چه حسی...داره
بین هر کلمه مشتشو تویه صورت ردفیلد میکوبید
هرکسی که تهیونگ رو میشناخت اگه اونو تویه این حالت میدید باور نمیکرد اون تهیونگ باشه
_میتونی هرچقدر...میخوای م..مشت بزنی و اوضاع رو برای خودت و اون بدتر کنی
_اینجا روستاتون نیست پیرمرد نمیتونی اون چیزی که تو شلوارته رو هرجا میخوای بمالی
تهیونگ اهمیتی نمیداد اون مرد کیه و چرا داره طرفشونو میگیره فقط دلش میخواست انقدر کتکش بزنه تا به اندازه اشک هایی که فرشته اش ریخته خون بالا بیاره
مرد غریبه سمت تهیونگ رفت و در گوشش گفت
_حالش خوب نیست فقط ازینجا ببرش
جونگکوک روی زمین نشسته بود و میلرزید نه از سرما...اون بیشتر از همیشه ترسیده بود...میترسید ردفیلد با تهیونگ کاری کنه و اون پشیمون باشه ازینکه جلوی قلب مسخرش رو نگرفت و برای تهیونگ دردسر درست کرد...میترسید تهیونگم از دست بده و دیگه پناهگاهی نداشته باشه تا به بهش پناه ببره
تهیونگ ردفیلد و غریبه رو ول کرد و به سمت کوک رفت و همون لحظه کتش رو دورش انداخت
_حالت خوبه؟
کوک سرش رو تکون داد چقدر معصوم بنظر میرسید
چشماش بجای درخشش درد داشت و سرخ شده بود
تهیونگ تویه دلش خواست کاش کور میشد و گُلش رو تو این حال نمیدید
اروم بغلش کرد و سرشو رویه شونش گذاشت
_دیگه نمیزارم کسی اذیتت کنه فرشته من
#BTS #Army #Taehyung #V #Jungkook #Jimin #J_hope #Jhope #RM #Jin #Suga #Ho_seok
#بی_تی_اس #آرمی #تهیونگ #وی #کیم_تهیونگ #جونگ_کوک #کوک #کوکی #جئون_جونگ_کوک #رمان #جیمین #موچی #پارک_جیمین #یونگی #شوگا #گربه #پیشی #مین_یونگی #جیهوپ #جانگ_هوسوک #هوسوک #آر_ام #نامجون #کیم_نامجون #جین #کیم_سوک_جین #گی #مافیا #بلک_پینک #لیسا #جنی #رزی #جیسو #تهکوک #ویکوک #فیک #نامجین #یونمین
_بفرمایید
با لبخند مهربونی دسته گل تزئین شده رو به اخرین مشتری داد و ازش خداحافظی کرد
سمت کمدی که یه گوشه آشپزخونه بود رفت و پولی که برای نهارش کنار گذاشته بود رو تویه جیب شلوارش گذاشت و از در بیرون رفت و
در مغازه رو پشت سرش بست
خواست از کوچه خارج بشه که صدای دردمند فرشته اش رو شنید
صدای کوک همیشه براش آرامش بود اما اینبار آرزو کرد کاش این صدا متعلق به اون نباشه
وجودش پر از استرس بود و از خدا میخواست اتفاقی براش نیوفتاده باشه وگرنه میشکست دست کسی که به گُلش دست بزنه رو
قدم هاشو با استرس ولی سریع برمیداشت تا به انتهای کوچه رسید
_و..ولم ک..کن
بدنش خشک شد وقتی جونگکوک رو تویه اون حالت دید
میخواست واسه دیدن فرشته اش وقتی درد میکشه همونجا بشینه و زار بزنه اما الان فقط یچیز توی ذهنش بود اونم کشتن اون مردی بود که دست کثیفش روی بدن پرستیدنی کوک حرکت میکرد
_چه غلطی داری میکنی حرومی
با سرعت سمتش رفت،کتش رو گرفت و اونو از کوک دور کرد
_هیچکس...حق...نداره...بهش...دست...بزنه...ولی حالا...میخوام نشونت بدم...شکستن همه انگشتات...همزمان...چه حسی...داره
بین هر کلمه مشتشو تویه صورت ردفیلد میکوبید
هرکسی که تهیونگ رو میشناخت اگه اونو تویه این حالت میدید باور نمیکرد اون تهیونگ باشه
_میتونی هرچقدر...میخوای م..مشت بزنی و اوضاع رو برای خودت و اون بدتر کنی
_اینجا روستاتون نیست پیرمرد نمیتونی اون چیزی که تو شلوارته رو هرجا میخوای بمالی
تهیونگ اهمیتی نمیداد اون مرد کیه و چرا داره طرفشونو میگیره فقط دلش میخواست انقدر کتکش بزنه تا به اندازه اشک هایی که فرشته اش ریخته خون بالا بیاره
مرد غریبه سمت تهیونگ رفت و در گوشش گفت
_حالش خوب نیست فقط ازینجا ببرش
جونگکوک روی زمین نشسته بود و میلرزید نه از سرما...اون بیشتر از همیشه ترسیده بود...میترسید ردفیلد با تهیونگ کاری کنه و اون پشیمون باشه ازینکه جلوی قلب مسخرش رو نگرفت و برای تهیونگ دردسر درست کرد...میترسید تهیونگم از دست بده و دیگه پناهگاهی نداشته باشه تا به بهش پناه ببره
تهیونگ ردفیلد و غریبه رو ول کرد و به سمت کوک رفت و همون لحظه کتش رو دورش انداخت
_حالت خوبه؟
کوک سرش رو تکون داد چقدر معصوم بنظر میرسید
چشماش بجای درخشش درد داشت و سرخ شده بود
تهیونگ تویه دلش خواست کاش کور میشد و گُلش رو تو این حال نمیدید
اروم بغلش کرد و سرشو رویه شونش گذاشت
_دیگه نمیزارم کسی اذیتت کنه فرشته من
#BTS #Army #Taehyung #V #Jungkook #Jimin #J_hope #Jhope #RM #Jin #Suga #Ho_seok
#بی_تی_اس #آرمی #تهیونگ #وی #کیم_تهیونگ #جونگ_کوک #کوک #کوکی #جئون_جونگ_کوک #رمان #جیمین #موچی #پارک_جیمین #یونگی #شوگا #گربه #پیشی #مین_یونگی #جیهوپ #جانگ_هوسوک #هوسوک #آر_ام #نامجون #کیم_نامجون #جین #کیم_سوک_جین #گی #مافیا #بلک_پینک #لیسا #جنی #رزی #جیسو #تهکوک #ویکوک #فیک #نامجین #یونمین
۳.۶k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.