پارت ششم ماه کامل 🌑🌕
چشمام افتاد به اون پسره خیلی جذاب شده بود محوش شده بودم که پام پیچ خورد داشتم میوفتادم اومد گرفتم نتونستم درست وایسم اونم انداختم از ترس چشمام بسته بودم
چشمام که باز کردم دیدم روشم نگاش کردم داشت نگام میکرد بلند شدم اونم بلند شد کمرم گرفت
_بهتره درست رفتار کنیم
رفتیم تو ماشین ماشینش خودااااا بود و من اینجوری بودم که واییییییی خیلی خفنه توی راه دستش رو پام بود رانندگی میکرد همزمان
رفتیم به یه عمارت خیلی بزرگ در باز کرد از ماشین پیاده شدم همه نگامون میکردن یکم خجالت کشیدم بیشتر نزدیکش شدم دستش دور کمرم بود
من فقط ۱۸سالمه الان من نامزد کردم تو مهمونی مافیا هم هستم خدا رحم کنه
از پله رفتیم بالا در باز شد رفتیم داخل
همون پسره که امروز دیدم با یه دختره اومد جلومون خیلی خوشگل بود دختره
تهیونگ : جیمین فکر نمیکنی یکم دیر کردی
_یه مشکلی به وجود اومد که حل شد
تهیونگ : که اینطور بیا بریم مهمون من
_ هوم خیله خب باشه
دختره اومد سمتم دستم گرفت بیا بریم
رفتیم پیش چند تا دختر جیمینم داشت با چند تا پسر حرف میزد
دخترا داشتن میخندین حرف میزدن که دختره گفت من نامزد جیمینم همشون بهم زل زدن
زن کوک : واییییییی خدای من یه دوست دیگه هم پیدا کردیم
زن نامجون : چند سالته عزیزم
+ ۱۸ سالمه
زن جین : سنت چقدر کمه از هممون کوچیک تری
لپام گل انداخت
زن تهیونگ: خندید اشکال نداره ما هوات داریم
خندیدم باهاشون حرف میزدم
دست یکی اومد دور کمرم دستم گذاشتم رو دستش
چند تا پسری که جیمین داشت باهاشون حرف میزد اومدم پیشمون.
جیمین داشتن گردنم میبوسید بو میکرد
کوک : نگام کرد من کوکم دوست صمیمی جیمین
نامجون : منم نامجون دوست جیمین
منم جینم٫ منم تهیونگم ٫ منم جیهوپم ٫ منم شوگام
+ خوشبختم
_ بیبی باید بریم
شوگا : انگار خیلی مست کردی با خنده
رفتیم تو ماشین حرکت کردیم سمت عمارت
عکس استایل جیمین ماشین جیمین گذاشتم تو اسلایدا بعد
لایک کن قربونت 💜💜
چشمام که باز کردم دیدم روشم نگاش کردم داشت نگام میکرد بلند شدم اونم بلند شد کمرم گرفت
_بهتره درست رفتار کنیم
رفتیم تو ماشین ماشینش خودااااا بود و من اینجوری بودم که واییییییی خیلی خفنه توی راه دستش رو پام بود رانندگی میکرد همزمان
رفتیم به یه عمارت خیلی بزرگ در باز کرد از ماشین پیاده شدم همه نگامون میکردن یکم خجالت کشیدم بیشتر نزدیکش شدم دستش دور کمرم بود
من فقط ۱۸سالمه الان من نامزد کردم تو مهمونی مافیا هم هستم خدا رحم کنه
از پله رفتیم بالا در باز شد رفتیم داخل
همون پسره که امروز دیدم با یه دختره اومد جلومون خیلی خوشگل بود دختره
تهیونگ : جیمین فکر نمیکنی یکم دیر کردی
_یه مشکلی به وجود اومد که حل شد
تهیونگ : که اینطور بیا بریم مهمون من
_ هوم خیله خب باشه
دختره اومد سمتم دستم گرفت بیا بریم
رفتیم پیش چند تا دختر جیمینم داشت با چند تا پسر حرف میزد
دخترا داشتن میخندین حرف میزدن که دختره گفت من نامزد جیمینم همشون بهم زل زدن
زن کوک : واییییییی خدای من یه دوست دیگه هم پیدا کردیم
زن نامجون : چند سالته عزیزم
+ ۱۸ سالمه
زن جین : سنت چقدر کمه از هممون کوچیک تری
لپام گل انداخت
زن تهیونگ: خندید اشکال نداره ما هوات داریم
خندیدم باهاشون حرف میزدم
دست یکی اومد دور کمرم دستم گذاشتم رو دستش
چند تا پسری که جیمین داشت باهاشون حرف میزد اومدم پیشمون.
جیمین داشتن گردنم میبوسید بو میکرد
کوک : نگام کرد من کوکم دوست صمیمی جیمین
نامجون : منم نامجون دوست جیمین
منم جینم٫ منم تهیونگم ٫ منم جیهوپم ٫ منم شوگام
+ خوشبختم
_ بیبی باید بریم
شوگا : انگار خیلی مست کردی با خنده
رفتیم تو ماشین حرکت کردیم سمت عمارت
عکس استایل جیمین ماشین جیمین گذاشتم تو اسلایدا بعد
لایک کن قربونت 💜💜
۱۵.۸k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.