Part 7
Part 7
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
#Forced_marriage
ا/ت : که رفتیم توی اتاق ، منو گذاشت رو تخت و خودش هم اومد رو تخت که بعد از چند لحظه چشمام گرم شد و خوابیدم
ویو جیمین (فردا صبح)
به خاطر اتفاق های دیشب امروز به شرکت و باند نرفتم و خواستم پیش ا/ت باشم ، همه خدمتکار ها هم گفتم که برن تا امروز تنها باشیم ، میز رو آماده کردم ، و رفتم توی اتاق تا ا/ت رو صدا بزنم
جیمین : ا/ت عشقم
ا/ت : چ...چیه ولم کن خوابم میاد (خوابالو و کیوت)
جیمین : دلم برای اون کیوت بودنش ضعف کرد حتی توی خواب هم خوشگله ، همینطور چند لحظه بهش زل زده بودم که خودش چشاشو باز کرد و گفت
ا/ت : جیمین چیشده?!
جیمین : چ...چیزی نیس ، پاشو بریم صبحانه بخوریم بیب
ا/ت : باشه بریم
پرش زمانی (سر میز دارن صبحانه میخورن)
جیمین : امروز که تنهاییم ، نظرت چیه بریم حسابی همه جا رو بگردیم و خوش بگذرونیم ا/ت?!
ا/ت : نمیدونم
جیمین : صد بار بهت گفتم وقتی نظرت رو می پرسم درست جواب بدهه خب بریم?!
ا/ت : باشه بریم
جیمین : اوکی پس میریم ، زود صبحانه ات رو بخور و آماده بشو تا بریم
ا/ت : اهومم
ویو ا/ت
صبحانه امو رو خوردم و میز رو جمع کردم ، و رفتم توی اتاق و لباس پوشیدم و از عمارت اومدم بیرون دیدم جیمین توی ماشین منتظر نشسته که رفتم و سوار شدم
جیمین : خب بیبی کجا بریم?!
ا/ت : میشه بریم بستنی بخوریم?
جیمین : آرهه عشقم چرا که نه
ا/ت : اوکی بریم
ادامه دارد ..........
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
#Forced_marriage
ا/ت : که رفتیم توی اتاق ، منو گذاشت رو تخت و خودش هم اومد رو تخت که بعد از چند لحظه چشمام گرم شد و خوابیدم
ویو جیمین (فردا صبح)
به خاطر اتفاق های دیشب امروز به شرکت و باند نرفتم و خواستم پیش ا/ت باشم ، همه خدمتکار ها هم گفتم که برن تا امروز تنها باشیم ، میز رو آماده کردم ، و رفتم توی اتاق تا ا/ت رو صدا بزنم
جیمین : ا/ت عشقم
ا/ت : چ...چیه ولم کن خوابم میاد (خوابالو و کیوت)
جیمین : دلم برای اون کیوت بودنش ضعف کرد حتی توی خواب هم خوشگله ، همینطور چند لحظه بهش زل زده بودم که خودش چشاشو باز کرد و گفت
ا/ت : جیمین چیشده?!
جیمین : چ...چیزی نیس ، پاشو بریم صبحانه بخوریم بیب
ا/ت : باشه بریم
پرش زمانی (سر میز دارن صبحانه میخورن)
جیمین : امروز که تنهاییم ، نظرت چیه بریم حسابی همه جا رو بگردیم و خوش بگذرونیم ا/ت?!
ا/ت : نمیدونم
جیمین : صد بار بهت گفتم وقتی نظرت رو می پرسم درست جواب بدهه خب بریم?!
ا/ت : باشه بریم
جیمین : اوکی پس میریم ، زود صبحانه ات رو بخور و آماده بشو تا بریم
ا/ت : اهومم
ویو ا/ت
صبحانه امو رو خوردم و میز رو جمع کردم ، و رفتم توی اتاق و لباس پوشیدم و از عمارت اومدم بیرون دیدم جیمین توی ماشین منتظر نشسته که رفتم و سوار شدم
جیمین : خب بیبی کجا بریم?!
ا/ت : میشه بریم بستنی بخوریم?
جیمین : آرهه عشقم چرا که نه
ا/ت : اوکی بریم
ادامه دارد ..........
۳۲۲
۰۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.