My Sweet Evil/شیطان شیرین من
My Sweet Evil/شیطان شیرین من
Part Six/پارت شش
•○•○•○•○•○•○
تای به نوازش کردن بلَک ادامه داد،و فکر کنم که از این کار خوشش اومده باشه؛چون لبخند کوچک و کمرنگی به لبش اومده بود.چقدر لبخند بهش میاد.
:خب،حالا چیکار کنیم؟
انگار توی فکر بود که من از افکارش کشیدمش بیرون.
:نمیدونم.
:نظرت چیه کتاب بخونیم؟
:دوست ندارم.
:فیلم ببینیم؟
:خیلی خب.
بلند شدم و لبتاب رو از روی میز آوردم و رفتم رو تخت نشستم.لبتاپ رو جلوی دید خودم و تای قرار دادم که هردو بتونیم ببینیم.
:چه فیلمی بزارم؟
:فیلمی که خسته کننده نباشه؛حالا هرچی که میخواد باشه.
:خیلی خب...
فکر کنم یه فیلم خوب سراغ دارم؛نه،خوب نه.بلکه فوقوالعاده!تصمیم گرفتم فیلم 《روانی آمریکایی/American Psycho》رو بزارم.فیلم رو گذاشتم و درست نشستم تا تای هم بتونه رو به مانیتور بشینه.تای،رو به مانیتور نشست و بلَک رو هم گذاشت تو بغلش.یه چیزی رو یادم رفت!فیلم رو نگه داشتم و رو به تای گفتم.
:تای،تو میتونی زیرنویس بخونی؟
چهرهاش که منتظر فیلم بود پوکر شد.
:چرا منو احمق فرض میکنی؟معلومه که میتونم!
:خب من از کجا باید بدونم؟!
فیلم رو دوباره از اول گذاشتم و نشستیم که ببینیم.
:قرار نیست خوراکی بیاری؟
ای بابا بازم یادم رفت!
:چرا صبر کن.
دوباره فیلمو نگه داشتم تا برم خوراکی بیارم.رفتم طبقهی پایین تو آشپزخونه و خوراکی آماده کردم و برداشتم بردم بالا.چقدر خوب میشد چندتا دست دیگه هم داشتم تا کمک کنن.آروم رفتم داخل اتاقم و روی تخت همراه با کلی خوراکی نشستم.ایندفعه دیگه واقعا میخوایم بشینیم فیلم رو نگاه کنیم.فیلم رو دوباره گذاشتم و همراه با پخش فیلم ما خوراکی میخوردیم.بلَک،تو بغل تای خوابش برده بود و تای هم غرق تماشای فیلم بود.تقریبا آخرای فیلم بود که صدای خروپف تای بلند شد.منم خسته بودم و خوابم میومد ولی نمیدونم چرا دلم نمیومد از فیلم دل بکنم.آخر سر،لبتاپ رو خاموش کردم و منم همونجا دراز کشیدم و خوابیدم.
...
•○•○•○•○•○•○•○•○•
Part Six/پارت شش
•○•○•○•○•○•○
تای به نوازش کردن بلَک ادامه داد،و فکر کنم که از این کار خوشش اومده باشه؛چون لبخند کوچک و کمرنگی به لبش اومده بود.چقدر لبخند بهش میاد.
:خب،حالا چیکار کنیم؟
انگار توی فکر بود که من از افکارش کشیدمش بیرون.
:نمیدونم.
:نظرت چیه کتاب بخونیم؟
:دوست ندارم.
:فیلم ببینیم؟
:خیلی خب.
بلند شدم و لبتاب رو از روی میز آوردم و رفتم رو تخت نشستم.لبتاپ رو جلوی دید خودم و تای قرار دادم که هردو بتونیم ببینیم.
:چه فیلمی بزارم؟
:فیلمی که خسته کننده نباشه؛حالا هرچی که میخواد باشه.
:خیلی خب...
فکر کنم یه فیلم خوب سراغ دارم؛نه،خوب نه.بلکه فوقوالعاده!تصمیم گرفتم فیلم 《روانی آمریکایی/American Psycho》رو بزارم.فیلم رو گذاشتم و درست نشستم تا تای هم بتونه رو به مانیتور بشینه.تای،رو به مانیتور نشست و بلَک رو هم گذاشت تو بغلش.یه چیزی رو یادم رفت!فیلم رو نگه داشتم و رو به تای گفتم.
:تای،تو میتونی زیرنویس بخونی؟
چهرهاش که منتظر فیلم بود پوکر شد.
:چرا منو احمق فرض میکنی؟معلومه که میتونم!
:خب من از کجا باید بدونم؟!
فیلم رو دوباره از اول گذاشتم و نشستیم که ببینیم.
:قرار نیست خوراکی بیاری؟
ای بابا بازم یادم رفت!
:چرا صبر کن.
دوباره فیلمو نگه داشتم تا برم خوراکی بیارم.رفتم طبقهی پایین تو آشپزخونه و خوراکی آماده کردم و برداشتم بردم بالا.چقدر خوب میشد چندتا دست دیگه هم داشتم تا کمک کنن.آروم رفتم داخل اتاقم و روی تخت همراه با کلی خوراکی نشستم.ایندفعه دیگه واقعا میخوایم بشینیم فیلم رو نگاه کنیم.فیلم رو دوباره گذاشتم و همراه با پخش فیلم ما خوراکی میخوردیم.بلَک،تو بغل تای خوابش برده بود و تای هم غرق تماشای فیلم بود.تقریبا آخرای فیلم بود که صدای خروپف تای بلند شد.منم خسته بودم و خوابم میومد ولی نمیدونم چرا دلم نمیومد از فیلم دل بکنم.آخر سر،لبتاپ رو خاموش کردم و منم همونجا دراز کشیدم و خوابیدم.
...
•○•○•○•○•○•○•○•○•
۶.۷k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.