فرشته هزار بال part ⁴
ویو ا/ت:
اون پسره رو مخ ازم دفترچه رو گرفت و داشت میخوند چیزاشو
ازش پس گرفتم
رفتم بیرون ک سرباز ها نمیزاشتن
اون امد و درو باز کردن رفتم بیرون
نشستم روی صندلی
داشتم میخوندم ک یه عددی توی ورق چهارمش بود « 22 »
رفتم پیش ملکه
ا/ت. ملکه
ملکه. بیا تو
ا/ت. ملکه میشه بگید این چیه؟
ملکه. این دفترچه رو از کجا اوردی ا/ت؟
ا/ت. یه سربازی بهم داد
ملکه. خب بده ببینم
ا/ت. بفرمایید
ملکه. این تاریخ باز شدن دریچه به دنیایی ک ترو از توش اوردیم اینجا
ا/ت. واقعا؟
ملکه. اره ا/ت
ا/ت.ممنونم ملکه من میتونم برم؟
ملکه. بله عزیزم برو
ا/ت. ممنونم
.
.
ویو جیمین:
ا/ت امد جلوم بهم گفت ک این تاریخ روز باز شدن همون دریچه ای هست ک اونو ازش اوردم بهش گفتم خب ک چی؟..
گفت باید منو اون روز برگردونی
جیمین. نه نمیشه برو اونور
ا/ت. فرمانده لطفا
جیمین. میگم نه برو پزشک ا/ت
ا/ت. اصن خودم تنها میرم
.
.
ویو ا/ت:
رفتم توی اتاق پزشکی عمارت یکم چیزایی
ک لازم میشد رو ورداشتم
و یه کلاه گذاشتم تا کسی منو نشناسه
همیشه یه [🔪] همراه دارم
سریع بدون اینکه فرمانده ببینه فرار کردم
وسطای راه بودم ک یکی از پشت اون ساکی ک پشت دوشم انداخته بودم رو گرفت
برگشتم ک دیدم فرماندست
سر جام میخکوب شدم
.
.
ویو جیمین:
ا/ت رو پیدا کردم گرفتمش و بردم سمت عمارت
جیمین. کدوم گوری داشتی میرفتی؟
ا/ت. میخوااام فراررر کنم👀
جیمین. نه عمرن
ا/ت. ایشش
.
.
ویو ا/ت:
پسره روی مخ
ایش بدم میاد ازش خیلی رو مخمه
فرمانده زنان امد تو ک فک کنم عمه همون پسرست
عمه جیمین. از جیمین دلخور نباش دختر
ا/ت . رو مخمه اخه بانو
عمه جیمین. همیشه همینطوریه ولی دل مهربونی داره * خنده *
ا/ت. هعی .. باش
.
.
ویو جیمین:
رفتم پیش امپراطور ک دیدم
اون دایی امپراطور کیم چیونگ اونجاست
عصبی شدم..
.
.
ویو ا/ت:
صدای شیپور های عمارت در امده بود
ک عمه جیمین امد و جلوم رو گرفت ک نرم جایی
چندتا نفر امدن تو و...
.
.
.
.
خماری👀
حمایت یادتون نره:)
شرط: 30 لایک و 1 کا و 400 شیم
اون پسره رو مخ ازم دفترچه رو گرفت و داشت میخوند چیزاشو
ازش پس گرفتم
رفتم بیرون ک سرباز ها نمیزاشتن
اون امد و درو باز کردن رفتم بیرون
نشستم روی صندلی
داشتم میخوندم ک یه عددی توی ورق چهارمش بود « 22 »
رفتم پیش ملکه
ا/ت. ملکه
ملکه. بیا تو
ا/ت. ملکه میشه بگید این چیه؟
ملکه. این دفترچه رو از کجا اوردی ا/ت؟
ا/ت. یه سربازی بهم داد
ملکه. خب بده ببینم
ا/ت. بفرمایید
ملکه. این تاریخ باز شدن دریچه به دنیایی ک ترو از توش اوردیم اینجا
ا/ت. واقعا؟
ملکه. اره ا/ت
ا/ت.ممنونم ملکه من میتونم برم؟
ملکه. بله عزیزم برو
ا/ت. ممنونم
.
.
ویو جیمین:
ا/ت امد جلوم بهم گفت ک این تاریخ روز باز شدن همون دریچه ای هست ک اونو ازش اوردم بهش گفتم خب ک چی؟..
گفت باید منو اون روز برگردونی
جیمین. نه نمیشه برو اونور
ا/ت. فرمانده لطفا
جیمین. میگم نه برو پزشک ا/ت
ا/ت. اصن خودم تنها میرم
.
.
ویو ا/ت:
رفتم توی اتاق پزشکی عمارت یکم چیزایی
ک لازم میشد رو ورداشتم
و یه کلاه گذاشتم تا کسی منو نشناسه
همیشه یه [🔪] همراه دارم
سریع بدون اینکه فرمانده ببینه فرار کردم
وسطای راه بودم ک یکی از پشت اون ساکی ک پشت دوشم انداخته بودم رو گرفت
برگشتم ک دیدم فرماندست
سر جام میخکوب شدم
.
.
ویو جیمین:
ا/ت رو پیدا کردم گرفتمش و بردم سمت عمارت
جیمین. کدوم گوری داشتی میرفتی؟
ا/ت. میخوااام فراررر کنم👀
جیمین. نه عمرن
ا/ت. ایشش
.
.
ویو ا/ت:
پسره روی مخ
ایش بدم میاد ازش خیلی رو مخمه
فرمانده زنان امد تو ک فک کنم عمه همون پسرست
عمه جیمین. از جیمین دلخور نباش دختر
ا/ت . رو مخمه اخه بانو
عمه جیمین. همیشه همینطوریه ولی دل مهربونی داره * خنده *
ا/ت. هعی .. باش
.
.
ویو جیمین:
رفتم پیش امپراطور ک دیدم
اون دایی امپراطور کیم چیونگ اونجاست
عصبی شدم..
.
.
ویو ا/ت:
صدای شیپور های عمارت در امده بود
ک عمه جیمین امد و جلوم رو گرفت ک نرم جایی
چندتا نفر امدن تو و...
.
.
.
.
خماری👀
حمایت یادتون نره:)
شرط: 30 لایک و 1 کا و 400 شیم
۸۱.۹k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.