فیک کوک◾◼⬛⬜◻◽
pt20
این داستان ناشناس؟
.
.
(1 روز بعد)
ویو لینا
امروز صبح وقتی که چشمام رو باز کردم احساس اینو داشتم که خوشبخت ترین آدم دنیام چون دیروز قرار اولم با کوک بودش خیلی خوب بودددد
ساعت 6:08 بود از تخت اومدم پایین دوش کوتاه به اندازه ۵ مین گرفتم و اومدم بیرون موهام رو خشک کردم و میکاپ خیلی ملایم انجام دادم دامن و پیراهن یا همون یونیفرم مدرسه رو پوشیدم و رفتم پایین عمارت سکوت بود ولی بعضی از خدمت کار ها درحال تمیز کاری بودن اونم خیلی آروم
آنا: خانم ماشین دم در منتظرتونه
ا.ت: اوکی مرسی
از عمارت اومدم بیرون و با ماشین رفتیم سمت دانشکده وقتی که از ماشین پیاده شدم همه بهم خیره بودن و درموردم پچ پچ میکردن عجیب بودش چرا؟ بدون اینکه زیاد بروز بدم که نگرانم رفتم توی کلاس دیدم هانده نشسته جای مانول
ا.ت: پیس پیس هی هانده
(علامت هانده/)
/ بله
ا.ت: بیا
هانده اومد پیشم و
/ چیشده
ا.ت: چرا همه یجور عجیبن
/ مگه کلاب سور رو ندیدی درمورد قرار گذاشتنت با کوک شایعه شده
ا.ت: چی از کجا فهمیدن
/یکی میگه با هم دیدتون
ا.ت: وا مکه میشه
داشتیم با هم دیگه صحبت میکردیم و هانده کلاب سور رو بهم نشون میداد ولی یهو میا و لونا و کلارا اومدن
(علامت میا + لونا & کلارا ^)
+تو چطور روت میشه بیای دانشکده
& راست میگه تو فقط یه هر** ای
ا.ت : دختره ی
میخواستم برم جلو و فقط بزنمش که کوک اومد توی کلاس و موهای لونا رو از پشت گرفت
کوک: عا عا عا اسم خودتو روی دوست دختر من نزار
& آیییی آییی اوپا درد داره
ا.ت: کوک کوک ولش کن
همونطوری که موهای لونا توی دستش بود رفت توی سالن دانشگاه و از کلاس خارج شد لونا هم بخاطر کوهاش که تو دست کوک بود مجبور بود باهاش بره پشت سرش هم تموم بچه های کلاس به خصوص خودم پشتش راه افتادیم وسط سالن دانشگاه
کوک : ا.ت مال منه اون دوست دخترمه هرکسی از حالا به بعد نگاه چپ بهش بکنه تاوان سنگینی پس میده (فریاد)
بعد از اونم لونا رو پرت کرد وسط سالن و رفت جلوش چونش رو گرفت و آورد بالا
کوک: فهمیدی؟
لونا: (با ترس سر تکون میده)
اومد دستمو گرفت و فکر کنم داشتیم میرفتیم سمت رختکن
پایان پارت ۲۰😘😘😘
شرطا ۹ تا کامنت و ۹ تا لایک🗻🌸
این داستان ناشناس؟
.
.
(1 روز بعد)
ویو لینا
امروز صبح وقتی که چشمام رو باز کردم احساس اینو داشتم که خوشبخت ترین آدم دنیام چون دیروز قرار اولم با کوک بودش خیلی خوب بودددد
ساعت 6:08 بود از تخت اومدم پایین دوش کوتاه به اندازه ۵ مین گرفتم و اومدم بیرون موهام رو خشک کردم و میکاپ خیلی ملایم انجام دادم دامن و پیراهن یا همون یونیفرم مدرسه رو پوشیدم و رفتم پایین عمارت سکوت بود ولی بعضی از خدمت کار ها درحال تمیز کاری بودن اونم خیلی آروم
آنا: خانم ماشین دم در منتظرتونه
ا.ت: اوکی مرسی
از عمارت اومدم بیرون و با ماشین رفتیم سمت دانشکده وقتی که از ماشین پیاده شدم همه بهم خیره بودن و درموردم پچ پچ میکردن عجیب بودش چرا؟ بدون اینکه زیاد بروز بدم که نگرانم رفتم توی کلاس دیدم هانده نشسته جای مانول
ا.ت: پیس پیس هی هانده
(علامت هانده/)
/ بله
ا.ت: بیا
هانده اومد پیشم و
/ چیشده
ا.ت: چرا همه یجور عجیبن
/ مگه کلاب سور رو ندیدی درمورد قرار گذاشتنت با کوک شایعه شده
ا.ت: چی از کجا فهمیدن
/یکی میگه با هم دیدتون
ا.ت: وا مکه میشه
داشتیم با هم دیگه صحبت میکردیم و هانده کلاب سور رو بهم نشون میداد ولی یهو میا و لونا و کلارا اومدن
(علامت میا + لونا & کلارا ^)
+تو چطور روت میشه بیای دانشکده
& راست میگه تو فقط یه هر** ای
ا.ت : دختره ی
میخواستم برم جلو و فقط بزنمش که کوک اومد توی کلاس و موهای لونا رو از پشت گرفت
کوک: عا عا عا اسم خودتو روی دوست دختر من نزار
& آیییی آییی اوپا درد داره
ا.ت: کوک کوک ولش کن
همونطوری که موهای لونا توی دستش بود رفت توی سالن دانشگاه و از کلاس خارج شد لونا هم بخاطر کوهاش که تو دست کوک بود مجبور بود باهاش بره پشت سرش هم تموم بچه های کلاس به خصوص خودم پشتش راه افتادیم وسط سالن دانشگاه
کوک : ا.ت مال منه اون دوست دخترمه هرکسی از حالا به بعد نگاه چپ بهش بکنه تاوان سنگینی پس میده (فریاد)
بعد از اونم لونا رو پرت کرد وسط سالن و رفت جلوش چونش رو گرفت و آورد بالا
کوک: فهمیدی؟
لونا: (با ترس سر تکون میده)
اومد دستمو گرفت و فکر کنم داشتیم میرفتیم سمت رختکن
پایان پارت ۲۰😘😘😘
شرطا ۹ تا کامنت و ۹ تا لایک🗻🌸
۳.۴k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.