تک پارتی هیونلیکس :)
آروم از ماشین پیاده شدن و دست همو گرفتن و راهی کافه magic school شدن. توی این زمان کسی به کافه نمی اومد و اونها می تونستن زمانی رو خودشون دو تا باشن. بخش های مختلف رو نگاه می کردن و هر از گاهی به هم نگاهی می کردن. بعد سفارش هاشون رو دادن و روی یه میز نشستن.
هیونجین مکالمشون رو آغاز کرد : امروز خیلی خوشگل شدی عزیزم.
فیلیکس لبخندی زد و گفت : داری سعی می کنی لاس بزنی؟
هیونجین خنده ای کرد و گفت: چرا نه؟ اینجا کسی نیست.
همون لحظه گارسون سفارش ها رو داد که فیلیکس با صدای بلند گفت : دیوید! بعد از مدت ها دیدمت. گارسون که اسمش دیوید بود لبخندی زد و فیلیکس رو محکم بغل کرد که فلیکس هم در بغل اون رو همراهی کرد.
اما دیوید خیلی سریع ازش جدا شد و گفت : باید برم کافه رو تمیز کنم. فعلا. خوشحال شدم و از اونجا رفت.
فلیکس هم نشست که صورت خشمگین هیونجین رو دید و سوالی بهش نگاه کرد و گفت : چی شده؟
هیونجین با عصبانیت گفت : چرا بغلش کردی؟
با این جمله فیلیکس شروع به خندیدن کرد که هیونجین متعجب گفت : چیه؟ چرا می خندی؟ من کاملا جدیم.
فیلیکس اما در حالی که می خندید گفت : واییی هیون به اون حسودیت شده؟
اگه اینجوریه باید به اعضا هم حسادت کنی!
هیونجین گفت: شاید به اون ها هم حسودی می کنم.
که دوباره خنده های فلیکس اوج گرفت.
بعد از چند دقیقه خنده های فلیکس تموم شد و گفت:لازم نیست حسادت کنی من برای توعم عزیزم.
هیونجین گفت: امیدوارم همینطور باشه.
فلیکس مقداری از کیک هیونجین خورد و گفت : بعد از اینجا بریم ساحل عزیزم؟
هیونجین گفت: منم موافقم عزیزم پس بیا فعلا از اینجا لذت ببریم.
هیونجین مکالمشون رو آغاز کرد : امروز خیلی خوشگل شدی عزیزم.
فیلیکس لبخندی زد و گفت : داری سعی می کنی لاس بزنی؟
هیونجین خنده ای کرد و گفت: چرا نه؟ اینجا کسی نیست.
همون لحظه گارسون سفارش ها رو داد که فیلیکس با صدای بلند گفت : دیوید! بعد از مدت ها دیدمت. گارسون که اسمش دیوید بود لبخندی زد و فیلیکس رو محکم بغل کرد که فلیکس هم در بغل اون رو همراهی کرد.
اما دیوید خیلی سریع ازش جدا شد و گفت : باید برم کافه رو تمیز کنم. فعلا. خوشحال شدم و از اونجا رفت.
فلیکس هم نشست که صورت خشمگین هیونجین رو دید و سوالی بهش نگاه کرد و گفت : چی شده؟
هیونجین با عصبانیت گفت : چرا بغلش کردی؟
با این جمله فیلیکس شروع به خندیدن کرد که هیونجین متعجب گفت : چیه؟ چرا می خندی؟ من کاملا جدیم.
فیلیکس اما در حالی که می خندید گفت : واییی هیون به اون حسودیت شده؟
اگه اینجوریه باید به اعضا هم حسادت کنی!
هیونجین گفت: شاید به اون ها هم حسودی می کنم.
که دوباره خنده های فلیکس اوج گرفت.
بعد از چند دقیقه خنده های فلیکس تموم شد و گفت:لازم نیست حسادت کنی من برای توعم عزیزم.
هیونجین گفت: امیدوارم همینطور باشه.
فلیکس مقداری از کیک هیونجین خورد و گفت : بعد از اینجا بریم ساحل عزیزم؟
هیونجین گفت: منم موافقم عزیزم پس بیا فعلا از اینجا لذت ببریم.
۸.۲k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.