"راه خیانت"
"راه خیانت"
پارت5
ا/ت:چون...
ا/ت بلند شد و رفت سمت مدیر
ا/ت:چون اگه مارو اخراج کنیبه کله مدرسه میگم که داری چه غلطایی میکنی
مدیر:منظورت چیه
ا/ت:داری به زنت با معلمای اینجا خیانت میکنی و حتی یکیشونم حاملست(با نیشخند)
مدیر:تو اینارو از کجا میدونی(با حالت نگرانی)
ا/ت:به تو چه
ویو جولیا
با هر حرفی که ا/ت میزد بیشتر تعجب میکردم اون واقعا خطرناکه!
ا/ت:خب اقای مدیر تصمیم بگیر(با نیشخند)
مدیر:باشه باشه اخراجتون نمیکنم میتونین برین
ا/ت:هوم خوبه افرین
ا/ت:جولیا بیا بریم
ا/ت با جولیا رفتن سمت در که یهو ا/ت برگشت سمته مدیر
ا/ت: اها راستی اون ماریا و میسو رو اخراج کن وگرنه
مدیر:باشه باشه اخراجشون میکنم
ا/ت:افرین
با جولیا رفتیم بیرون
ا/ت:جولیا بیا بریم پشت بوم
جولیا:هوم باشه بریم دوست جونم(با خنده)
ویوا/ت
با جولیا رفتیم پشت بوم
ا/ت:ایی هوس سیگار کردم
جولیا:وای منم
ویوا/ت
یه نخ در اوردم و روشن کردم
جولیا:یااا پس من چی
ا/ت:شرمنده فقط یه نخ داشتم
جولیا:کثافط
تا میخواستم یه پک دیگه از سیگارم بزنم جولیا از دستم گرفت خودش کشید
ا/ت:یااااا جولیا
جولیا:(خنده)
یه نخ دیگه در اوردم و روشن کردم جولیا با تعجب بهم نگاه کرد
جولیا ولی تو که گفتی فقط یه نخ داری
ا/ت:هوم دروغ گفتم
جولیا:بیشعور اشغال
ا/ت:خنده
ویوا/ت
با جولیا که سیگارمون رو کشیدیم رفتیم پایین کله مدرسه داشتن درمورد ما حرف میزدن رفتیم سرکلاس
ماریا:عه شما دوتا رو مگه اخراج نکردن(با نیشخند)
که یهو مدیر اومد لبخندی زدم
مدیر:میسو و ماریا شما اخراجین
ماریا:چیییی(با داد)
میسو: اقای مدیر چی میگید
مدیر:همین که گفتم
میسو ماریا با گریه از کلاس زدن بیرون
جولیا:اخیش دلم خنک شد
پرش زمانی به بعد از کلاس
زنگ خورد وسایلمو جمع کردم و از جولیا خداحافظی کردم و از مدرسه اومدم بیرون ماشین مامانمو دیدم
ا/ت:سلام مامان
مامان ا/ت:سلام دختر عزیزم مدرسه چطور بود؟(با خنده)
ا/ت:مزخرف
مامان ا/ت:ای ا/ت از دست تو
مامان ا/ت:اها راستی امشب مهمون داریم
ا/ت:کیا هستن
مامان ا/ت:..
پارت5
ا/ت:چون...
ا/ت بلند شد و رفت سمت مدیر
ا/ت:چون اگه مارو اخراج کنیبه کله مدرسه میگم که داری چه غلطایی میکنی
مدیر:منظورت چیه
ا/ت:داری به زنت با معلمای اینجا خیانت میکنی و حتی یکیشونم حاملست(با نیشخند)
مدیر:تو اینارو از کجا میدونی(با حالت نگرانی)
ا/ت:به تو چه
ویو جولیا
با هر حرفی که ا/ت میزد بیشتر تعجب میکردم اون واقعا خطرناکه!
ا/ت:خب اقای مدیر تصمیم بگیر(با نیشخند)
مدیر:باشه باشه اخراجتون نمیکنم میتونین برین
ا/ت:هوم خوبه افرین
ا/ت:جولیا بیا بریم
ا/ت با جولیا رفتن سمت در که یهو ا/ت برگشت سمته مدیر
ا/ت: اها راستی اون ماریا و میسو رو اخراج کن وگرنه
مدیر:باشه باشه اخراجشون میکنم
ا/ت:افرین
با جولیا رفتیم بیرون
ا/ت:جولیا بیا بریم پشت بوم
جولیا:هوم باشه بریم دوست جونم(با خنده)
ویوا/ت
با جولیا رفتیم پشت بوم
ا/ت:ایی هوس سیگار کردم
جولیا:وای منم
ویوا/ت
یه نخ در اوردم و روشن کردم
جولیا:یااا پس من چی
ا/ت:شرمنده فقط یه نخ داشتم
جولیا:کثافط
تا میخواستم یه پک دیگه از سیگارم بزنم جولیا از دستم گرفت خودش کشید
ا/ت:یااااا جولیا
جولیا:(خنده)
یه نخ دیگه در اوردم و روشن کردم جولیا با تعجب بهم نگاه کرد
جولیا ولی تو که گفتی فقط یه نخ داری
ا/ت:هوم دروغ گفتم
جولیا:بیشعور اشغال
ا/ت:خنده
ویوا/ت
با جولیا که سیگارمون رو کشیدیم رفتیم پایین کله مدرسه داشتن درمورد ما حرف میزدن رفتیم سرکلاس
ماریا:عه شما دوتا رو مگه اخراج نکردن(با نیشخند)
که یهو مدیر اومد لبخندی زدم
مدیر:میسو و ماریا شما اخراجین
ماریا:چیییی(با داد)
میسو: اقای مدیر چی میگید
مدیر:همین که گفتم
میسو ماریا با گریه از کلاس زدن بیرون
جولیا:اخیش دلم خنک شد
پرش زمانی به بعد از کلاس
زنگ خورد وسایلمو جمع کردم و از جولیا خداحافظی کردم و از مدرسه اومدم بیرون ماشین مامانمو دیدم
ا/ت:سلام مامان
مامان ا/ت:سلام دختر عزیزم مدرسه چطور بود؟(با خنده)
ا/ت:مزخرف
مامان ا/ت:ای ا/ت از دست تو
مامان ا/ت:اها راستی امشب مهمون داریم
ا/ت:کیا هستن
مامان ا/ت:..
۱۱.۷k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲