p14
تهیونگ ویو *
ات منو گرفتو از ساختمون پرید پایین من نمیمیرم پس جلوشو نگرفتم.... اون برای اینکه با من باشه اینکا رو کرد... هیچوقت فراموش نمی کنم که چقدر برام مهمه
ات ویو *
وقتی پریدم مدت زیادی طول نکشید و.... سیاهی*
با احساس عجیبی چشمامو باز کردم
ات: من زندم؟ قرار بود بمیرم
ته: مردی
ات: پس چرا...
ته: چون وقتی پریدی منو گرفته بودی... منم کاری کردم که جسم مردتو پیدا کنن، اما تو دیگه پیش منی.... تقریبا میشه گفت بین مرز مرگ و زندگی هستی
ات: اهاا
که نگاهم به خودم افتاد... من مثل تهیونگ بال داشتم
ات: صبر کن... من...
ته: اره... توعم شدی مثل من
ات: یکی که نمیدونه کیه؟
ته:(خنده) اره
ات: یعنی الان جسم مردمو پیدا می کنن؟
ته: اره
ات: یجوریه که انگار زنده ای ولی مردی
تهیونگ: درک می کنم، خودمم تقریبا اینطوریم
ات: یعنی چی؟
تهیونگ: چون بوسیله ی یه موجود مثل خودم اینطوری شدم بهم دست زد بعد اینطوری شدمو جسممو الان خاک کردن
ات: چه عجیب و جالب
تهیونگ: درسته
ات: از این به بعد خودمون پیش هم زندگی میکنیم؟
تهیونگ: درسته... سوییتی
ات:(خنده) خوبه... ددی
ته: ددی؟
ات: چیه مگه؟ ددی کیوتم
ته:(خنده)
ات: گشنمه
ته: کیمچی میخوای؟
ات: اوهوم
ته: باشه، الان میارم
ات: مرسی
رفت کیمچی اورد و داشتیم میخوردیم که
ات: میگم الان جیدمو پیدا کردن؟
ته: نمیدونم... میخوای بری ببینی؟
ات: اره
ته: دنبالم بیا
ات: باشه
ادامه دارد
پارت بعدو وقتی از مدرسه اومدم میزارم
ات منو گرفتو از ساختمون پرید پایین من نمیمیرم پس جلوشو نگرفتم.... اون برای اینکه با من باشه اینکا رو کرد... هیچوقت فراموش نمی کنم که چقدر برام مهمه
ات ویو *
وقتی پریدم مدت زیادی طول نکشید و.... سیاهی*
با احساس عجیبی چشمامو باز کردم
ات: من زندم؟ قرار بود بمیرم
ته: مردی
ات: پس چرا...
ته: چون وقتی پریدی منو گرفته بودی... منم کاری کردم که جسم مردتو پیدا کنن، اما تو دیگه پیش منی.... تقریبا میشه گفت بین مرز مرگ و زندگی هستی
ات: اهاا
که نگاهم به خودم افتاد... من مثل تهیونگ بال داشتم
ات: صبر کن... من...
ته: اره... توعم شدی مثل من
ات: یکی که نمیدونه کیه؟
ته:(خنده) اره
ات: یعنی الان جسم مردمو پیدا می کنن؟
ته: اره
ات: یجوریه که انگار زنده ای ولی مردی
تهیونگ: درک می کنم، خودمم تقریبا اینطوریم
ات: یعنی چی؟
تهیونگ: چون بوسیله ی یه موجود مثل خودم اینطوری شدم بهم دست زد بعد اینطوری شدمو جسممو الان خاک کردن
ات: چه عجیب و جالب
تهیونگ: درسته
ات: از این به بعد خودمون پیش هم زندگی میکنیم؟
تهیونگ: درسته... سوییتی
ات:(خنده) خوبه... ددی
ته: ددی؟
ات: چیه مگه؟ ددی کیوتم
ته:(خنده)
ات: گشنمه
ته: کیمچی میخوای؟
ات: اوهوم
ته: باشه، الان میارم
ات: مرسی
رفت کیمچی اورد و داشتیم میخوردیم که
ات: میگم الان جیدمو پیدا کردن؟
ته: نمیدونم... میخوای بری ببینی؟
ات: اره
ته: دنبالم بیا
ات: باشه
ادامه دارد
پارت بعدو وقتی از مدرسه اومدم میزارم
۱۷.۶k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.