شادی اور(part 28)
______♡part 28♡_______
تهیونگ: عه نگا فک کنم رسیدیم
سوبین:اره همین جاست
^3 ساعت بعد^
کلی گشتیم و یه عالمه عکس گرفتیم و خیلی بهمون خوش گذشت رفتیم توی یه کافه و نوشیدنی خوردیم بعد رفتیم سمت کشتی سواری به سمت جزیره یودو
^چند مین بعد^
رائون:چقدر منظره قشنگیه(درحالیکه به لبه کشتی تکیه داده و داره دریا رو نگاه میکنه)
جیمین:اره خیلی قشنگه(کنار رائون وایمیسته و به لبه کشتی تکیه میده)
رائون:(متوجه حضور جیمین میشه)اینجایی! بقیه کجان پس؟
جیمین:دارن جرعت حقیقت بازی میکنن توام میخوای باهم بریم؟
رائون:اوکی
جیمین:داشتی با خودت حرف میزدی؟
رائون:اره یه جورایی
جیمین:(از همون لبخندای ملیح معروف جیمینی که یکم به نیشخند شباهت دارن🥹)
سوبین:رائون اومدی؟ تو ام بیا باهم بازی کنیم
رائون:منم میخواستم همینکارو بکنم
سوبین:جیمین توهم بیا
جیمین:اوکی
^بعد از چند مین بازی کردن^
تهیونگ:خب حالا جونگ کوک باید بپرسه سوبین باید جواب بده
کوک:جرعت یا حقیقت؟
سوبین:جرعت
کوک:منو ببوس(همه جا خوردن )
سوبین:چ.چی؟
کوک:منو ببوس.. از روی لبم بدو زود باش
سوبین:ولی اخه..
کوک:قانونارو یادت رفته؟ وقتی چیزی میگی باید تا تهش پای حرفت وایستی
سوبین:ایشش چرا منو توی شرایط سخت قرار میدین... باشه قبوله
سوبین و جونگ کوک از روی صندلی هاشون بلند شدن و رفتن کنار همدیگه تا همو ببوسن همه منتظر بودن اونا همو ببوسن سوبین نزدیک جونگ کوک شد و جونگ کوک یه دستشو گزاشت دور کمر سوبین و با اون یکی دستش صورت سوبینو نزدیک صورتش کرد لباشون فقط چند سانتی متر با هم فاصله داشتن که جونگ کوک با یه حرکت غیر منتظره لباشو گزاشت روی لبای سوبین که سوبین شوکه شد
کوک:چطور بود؟
سوبین:یاا قرار نبود ازم نظر بخوای(اول با صدای کمی بلند و بعد اروم)
سوبین:من.. میرم دستشویی(سوبین رفت)
کوک:(روشو کرد سمت بقیه) بنظرتون خجالت کشید؟(خنده خرگوشی)
شوگا:صد در صد 100%
جیمین: میخواستی خجالت نکشه؟
رائون:بچه اب شد رفت توی زمین
کوک:کار اشتباهی کردم؟ باید برم ازش معذرت خواهی کنم؟(با لحن مظلوم)
تهیونگ:نه ولی بعدش جوری رفتار کن که انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده
رائون: نهه سوبین از اینکه یکی یه کاری انجام بده و بعد جوری رفتار کنه که انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده متنفره
تهیونگ:واقعا؟
رائون:اره خودش بهم گفت
کوک:(نشست روی صندلی کنار رائون) میشه بهم بگی چیکار کنم؟ تو از همه ما بهتر میشناسیش
رائون: ببین وقتی اومد جوری رفتار کن که انگار میتونه بهت اعتماد کنه سوبین شاید ادم برونگرا و ساده لوح بنظر بیاد ولی خیلی درونگراعه و خیلی سخت به ادما اعتماد میکنه وقتی اومد ازش بپرس *ببخشید که یهویی گفتم منو ببوسی* نه نه بگو *ازینکه یهویی اون حرفو زدم شوکه شدی؟ یا ناراحت شدی؟ منظوری نداشتم* سوبین ازینکه یه کاری بکنی و بعدش دلیل منطقی بیاری خوشش میاد
کوک:باشه همینو بهش میگم.. ممنون رائون
سوبین اومد و چون صندلی دیگه ای نبود کنار جونگ کوک نشست
کوک:سوبین!؟
سوبین:هوم؟
کوک:میگم.. بخاطر اونموقع که یهویی اون حرفو زدم ازم ناراحتی؟ قصد بدی نداشتم فقط یهویی به ذهنم اومد
سوبین:نه بابا اشکال نداره چرا فکر کردی با چیز کوچیکی مثل این ناراحت میشم؟
کوک:هیچی همینجوری یه حس بدی داشتم
ادامه دارد...
مرسی که حمایت میکنین♥️
لایک و کامنت یادتون نره 🥹🫶🏻
تهیونگ: عه نگا فک کنم رسیدیم
سوبین:اره همین جاست
^3 ساعت بعد^
کلی گشتیم و یه عالمه عکس گرفتیم و خیلی بهمون خوش گذشت رفتیم توی یه کافه و نوشیدنی خوردیم بعد رفتیم سمت کشتی سواری به سمت جزیره یودو
^چند مین بعد^
رائون:چقدر منظره قشنگیه(درحالیکه به لبه کشتی تکیه داده و داره دریا رو نگاه میکنه)
جیمین:اره خیلی قشنگه(کنار رائون وایمیسته و به لبه کشتی تکیه میده)
رائون:(متوجه حضور جیمین میشه)اینجایی! بقیه کجان پس؟
جیمین:دارن جرعت حقیقت بازی میکنن توام میخوای باهم بریم؟
رائون:اوکی
جیمین:داشتی با خودت حرف میزدی؟
رائون:اره یه جورایی
جیمین:(از همون لبخندای ملیح معروف جیمینی که یکم به نیشخند شباهت دارن🥹)
سوبین:رائون اومدی؟ تو ام بیا باهم بازی کنیم
رائون:منم میخواستم همینکارو بکنم
سوبین:جیمین توهم بیا
جیمین:اوکی
^بعد از چند مین بازی کردن^
تهیونگ:خب حالا جونگ کوک باید بپرسه سوبین باید جواب بده
کوک:جرعت یا حقیقت؟
سوبین:جرعت
کوک:منو ببوس(همه جا خوردن )
سوبین:چ.چی؟
کوک:منو ببوس.. از روی لبم بدو زود باش
سوبین:ولی اخه..
کوک:قانونارو یادت رفته؟ وقتی چیزی میگی باید تا تهش پای حرفت وایستی
سوبین:ایشش چرا منو توی شرایط سخت قرار میدین... باشه قبوله
سوبین و جونگ کوک از روی صندلی هاشون بلند شدن و رفتن کنار همدیگه تا همو ببوسن همه منتظر بودن اونا همو ببوسن سوبین نزدیک جونگ کوک شد و جونگ کوک یه دستشو گزاشت دور کمر سوبین و با اون یکی دستش صورت سوبینو نزدیک صورتش کرد لباشون فقط چند سانتی متر با هم فاصله داشتن که جونگ کوک با یه حرکت غیر منتظره لباشو گزاشت روی لبای سوبین که سوبین شوکه شد
کوک:چطور بود؟
سوبین:یاا قرار نبود ازم نظر بخوای(اول با صدای کمی بلند و بعد اروم)
سوبین:من.. میرم دستشویی(سوبین رفت)
کوک:(روشو کرد سمت بقیه) بنظرتون خجالت کشید؟(خنده خرگوشی)
شوگا:صد در صد 100%
جیمین: میخواستی خجالت نکشه؟
رائون:بچه اب شد رفت توی زمین
کوک:کار اشتباهی کردم؟ باید برم ازش معذرت خواهی کنم؟(با لحن مظلوم)
تهیونگ:نه ولی بعدش جوری رفتار کن که انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده
رائون: نهه سوبین از اینکه یکی یه کاری انجام بده و بعد جوری رفتار کنه که انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده متنفره
تهیونگ:واقعا؟
رائون:اره خودش بهم گفت
کوک:(نشست روی صندلی کنار رائون) میشه بهم بگی چیکار کنم؟ تو از همه ما بهتر میشناسیش
رائون: ببین وقتی اومد جوری رفتار کن که انگار میتونه بهت اعتماد کنه سوبین شاید ادم برونگرا و ساده لوح بنظر بیاد ولی خیلی درونگراعه و خیلی سخت به ادما اعتماد میکنه وقتی اومد ازش بپرس *ببخشید که یهویی گفتم منو ببوسی* نه نه بگو *ازینکه یهویی اون حرفو زدم شوکه شدی؟ یا ناراحت شدی؟ منظوری نداشتم* سوبین ازینکه یه کاری بکنی و بعدش دلیل منطقی بیاری خوشش میاد
کوک:باشه همینو بهش میگم.. ممنون رائون
سوبین اومد و چون صندلی دیگه ای نبود کنار جونگ کوک نشست
کوک:سوبین!؟
سوبین:هوم؟
کوک:میگم.. بخاطر اونموقع که یهویی اون حرفو زدم ازم ناراحتی؟ قصد بدی نداشتم فقط یهویی به ذهنم اومد
سوبین:نه بابا اشکال نداره چرا فکر کردی با چیز کوچیکی مثل این ناراحت میشم؟
کوک:هیچی همینجوری یه حس بدی داشتم
ادامه دارد...
مرسی که حمایت میکنین♥️
لایک و کامنت یادتون نره 🥹🫶🏻
۳.۴k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.