" شیرینم " p12
وقتی جونگ کوک واکنش امگا شیرینش رو دید با لبخند کمرنگی لبخند زد و به سمت تهیونگ برگشت . امگا با تردید جلو رفت و دست آلفایی که حالا جفتش بود رو گرفت .
- الهه شیرینم این برادر منه نامجون
+جونگ کوکا ... تو کی میای ؟
جونگ کوک دستش رو روی گونه های نرم لطیف الهش کشید و با لبخند کمی گفت :
- زود میام شاهزاده ی شیرین من فقط یکم صبر کن باشه ؟
تهیونگ با لبخند کمرنگی گفت :
+ باشه فقط زیاد منتظرم نزار باشه ؟
- روی چشمم شاهزاده
با لبخند به هم نگاه کردن و جونگ کوک با آرامش سرش رو جلو برد و لب هاش رو روی لب های باریک پسرک شیرینش گذاشت و مک های آروم اما عمیقی از لب های پسرش گرفت دو بعد از چند دقیقه با بی میلی از هم جدا شدند . جونگ کوک پسرش و آروم بغل و و به تنش فشار داد و سرش رو توی گردن تهیونگ برد و عطر پسرش رو عمیق نفس کشید و روی شاهرگش بوسه زد . بعد از این که از هم جدا شدند پسر و بغل کرد و روی اسب گذاشت .
- نامجونا مثل چشمات باید ازش مراقبت کنی باشه ؟
× باشه کوک نگران نباش
اروم سرش و تکون داد به رفتن اونا خیره شد . حالا اون مونده بود و جنگ جنگ بزرگی نه این بار در میدون بلکه در قصر خودش . حالا اون عاشق کسی شده بود که دشمن پک خودش بود این یعنی اعلام جنگ ولی اون الان فقط یه دلیل داشت ، محافظت از پسرک آسیب پذیرش.
ادامه دارد...
شرایط :
۲ تا فالو
۳۰ تا کامنت
۲۰ تا لایک
( همه کامنت ها رو یه نفر بنویسه حساب نیست )
- الهه شیرینم این برادر منه نامجون
+جونگ کوکا ... تو کی میای ؟
جونگ کوک دستش رو روی گونه های نرم لطیف الهش کشید و با لبخند کمی گفت :
- زود میام شاهزاده ی شیرین من فقط یکم صبر کن باشه ؟
تهیونگ با لبخند کمرنگی گفت :
+ باشه فقط زیاد منتظرم نزار باشه ؟
- روی چشمم شاهزاده
با لبخند به هم نگاه کردن و جونگ کوک با آرامش سرش رو جلو برد و لب هاش رو روی لب های باریک پسرک شیرینش گذاشت و مک های آروم اما عمیقی از لب های پسرش گرفت دو بعد از چند دقیقه با بی میلی از هم جدا شدند . جونگ کوک پسرش و آروم بغل و و به تنش فشار داد و سرش رو توی گردن تهیونگ برد و عطر پسرش رو عمیق نفس کشید و روی شاهرگش بوسه زد . بعد از این که از هم جدا شدند پسر و بغل کرد و روی اسب گذاشت .
- نامجونا مثل چشمات باید ازش مراقبت کنی باشه ؟
× باشه کوک نگران نباش
اروم سرش و تکون داد به رفتن اونا خیره شد . حالا اون مونده بود و جنگ جنگ بزرگی نه این بار در میدون بلکه در قصر خودش . حالا اون عاشق کسی شده بود که دشمن پک خودش بود این یعنی اعلام جنگ ولی اون الان فقط یه دلیل داشت ، محافظت از پسرک آسیب پذیرش.
ادامه دارد...
شرایط :
۲ تا فالو
۳۰ تا کامنت
۲۰ تا لایک
( همه کامنت ها رو یه نفر بنویسه حساب نیست )
۵.۷k
۱۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.