PΛЯƬ23(ادامه پارت)
دخترا اومدن
ماشین سه در بود منو جیمین عقب نشسته بودیم
دخترا وسط
راننده هم جلو
رفتیم ساحل و منو دخترا موندیم تا جیمین بره اون پسره امریکاییه بیاره و لباساشونو عوض کنن و بیان
سرمو انداختم توی گوشیم
اون دوتا هم هی ور ور میکردن
بعد از چند دقیقه هیون به یون زد و گفت:وایییی نگا اقای پارک رو چه جذاب شده
سرم رو از روی گوشیم برداشتم و به جیمین و پسره نگاه کردم که دارن میان
جیمین یک پیراهن مشکیکه دکمه هاش رو باز کرده بود و یک شلوارک مشکی پوشیده بود
باد بر خلاف جهت جیمین بود و میزد بهش و باعث میشد که پیراهنش به عقب بره و بدنش کاملا مشخص بشه
همینجور بهش زل زده بودم
اومدن سمتمون و پسره به من گفت:سلام بانو .... مثل همیشه زیبا (لبخند)
دوباره دستمو بوشید اونم تیپش مثل جیمین بود اما سفید
لبخند زدم و گفتم:ممنون
یک نگاه به جیمین انداختم و دیدم که بهم غره میره
نگامو ازش گرفتم
توی ذهنم به جیمین گفتم:وقتی تو بدن به این سکسیی داری من این پسره رو میخوام چکار اخه احمق
من روی مایوم یک پیراهن بلند و گشاد سفید پوشیده بودم و موهامم باز بود عسنک هم گذاشته بودم
جیمین قایق پارویی ها رو دید و رو به من با لبخند گفت:ا/ت میای بریم قایق پارویی؟
خواستم بگم نه من میترسم که هیون گفت:اقای پارک اگه مشکلی ندارید من باهاتون میام
جو گرفتتم و رفتم گونه جیمین رو بوسیدم و گفتم:معلومه عشقم میام
جیمین با تعجب بهم نگاه کردو رو به هیون گفت:نه ممنون زنم هست شما با ویون و اقای چارلی برید
و بعد دستمو گرفت و برد سمت قایق ها
اونجا وایسادیم و جیمین گفت:اقا بخشید یک قایق پارویی میخواستم
گفت:قایق پارویی هارو باید خودتون برونید مشکلی نداری؟
من گفتم:خب قایق موتوری هست خودشونم مارو میبرن چرا باید سوار پارویی شیم؟
جیمین بدون توجه به حرفم گفت:اقا اشکال نداره بدید
زدم به کمرش و گفتم:هییی مگه با تو نیستم
روشو کرد بهم و گفت:الان هرچی من میگم باید بشه فهمیدی؟
باد به لباسش خورد و دوباره لباسش رفت عقب دیدم چند تا دختر اون طرفن و دارن نگاش میکنن و پچ پچ میکنن وذوق میکنن رفتم طرفش و سر پیراهنشو بهم رسوندم و داشتم دکمه هار میبستم
گفتم:دهنت رو ببند این لعنتی ها رو هم ببند تا نگرفتم بزنمت باشه؟(باحالت حرصی)
جیمین خندید و رفتیم سوار قایق شدیم
وقتی جیمین سوار شد دستشو برام دراز کرد
دستشو گرفتم و سوار شدم
روبروش نشستم
اون پارو هارو گرفت و پارو میزد
گفتم:وایی جیمین من میترسم خیلی خطرناکه
گفت:وا ا/ت هنوز خیلی دور نشدیم وایسا ببرمت اون وسطا ببین چه خبره
گفتتم:واییییی نه تروخدا من میترسم
برای اینکه ترس منو بیشتر کنه قایق رو لرزوند
گفتم:جیمین نکن دیگه اوفففف
خندید و گفت:ا/ت از چی میترسی ؟من باهاتم که
گفتم:هرکی باهامم باشه بازم میترسم میشه برگردیم؟
گفت:هنوز که خیلی نیومدیم ...ببین خودت رها کن و چشماتو ببند و لذت ببر
گفتم:تو راهنما بکن کی بودی تو؟
خندید و چیزی نگفت
مث ادم نشستم و بدنمو شل کردم
چشامو بستم و به نسیمی که به صورتم میخورد دقت میکردم
چشمامو باز کردم و پرسیدم:تو واقعا از اوم کی جدا شدی یا لکی میگی؟
گفت:اوففف ا/ت چند بار تا حالا دربارش حرف زدیم ها؟ اره دیگه جدا شدم
گفتم:برای چی؟
گفت:منظورت چیه؟
گفتم:منظورم اینه که برای چی ؟برای کی ازش جدا شدی ؟برای بچه یا..
نذاشت حرفمو ادامه بدم و گفت:برای هیچ کس برای اینکه اون هرزه بود و منم دیر متوجه شدم خر بودم دیگه خر
گفتم:تازه فهمیدی خری؟
گفت:اینارو ولش کن تو تا حالا دوست پسر داشتی؟
خیلی غیر منتظره پرسید
گفتم:چطور؟
گفت:خب بگو میخوام بدونم
گفتم:اره دوران دبیرستان وقتی 18 سالم بود یه دوست پسر داشتم
گفت:عشق اولت بود؟
گفتم:نه من تا حالا فکر نمیکنم عشق رو تجربه کرده باشم اون فقط حس داشتم بهش
گفت:اون جونک کوکه؟
گفتم:نه من اونو توی دانشگاه میشناسم اون پسره ولم کرد رفت تایلند خبری ازش ندارم
گفت:اما تو گفتی یه بار عاشق شدی عاشق جونگ کوک شدی ولی میگی عشق زو تجربه نکردی منظورت چیه؟
گفتم:فک نمیکنم اون عشق بود اسمش چون وقتی فهمیدم ازدواج کرد فراموشش کردم برای همین فکر نمیکنم عاشق اون شده باشم
گفت:اهان اوک ..یه سوال دیگه میتونم بپرسم؟
گفتم:اوم بپرس
گفت:خب چجوری بگم
گفتم:یا خدا جریان چیه؟زود بپرس
گفت:ام ..خب چیزه...تو دختری؟
گفتم:وادا فاک منظورت چیه؟
گفت:منظورم اینه که باکر...
حرفش رو قط کردم و گفتم:اره جیمین دخترم من اینجوری نیستم که برم به هر کسی میشناسم بدم
گفت:باشه حالا چرا عصبانی میشی؟
گفتم:درباره من چی فک میکنی ها؟فک میکنی جندم؟
گفت:نه ا/ت این چه حرفیه من فقط پرسیدم همین چرا ناراحت شدی؟
چیزی نگفتم پارو زد بعد رفتیم تو ساحل ....
ماشین سه در بود منو جیمین عقب نشسته بودیم
دخترا وسط
راننده هم جلو
رفتیم ساحل و منو دخترا موندیم تا جیمین بره اون پسره امریکاییه بیاره و لباساشونو عوض کنن و بیان
سرمو انداختم توی گوشیم
اون دوتا هم هی ور ور میکردن
بعد از چند دقیقه هیون به یون زد و گفت:وایییی نگا اقای پارک رو چه جذاب شده
سرم رو از روی گوشیم برداشتم و به جیمین و پسره نگاه کردم که دارن میان
جیمین یک پیراهن مشکیکه دکمه هاش رو باز کرده بود و یک شلوارک مشکی پوشیده بود
باد بر خلاف جهت جیمین بود و میزد بهش و باعث میشد که پیراهنش به عقب بره و بدنش کاملا مشخص بشه
همینجور بهش زل زده بودم
اومدن سمتمون و پسره به من گفت:سلام بانو .... مثل همیشه زیبا (لبخند)
دوباره دستمو بوشید اونم تیپش مثل جیمین بود اما سفید
لبخند زدم و گفتم:ممنون
یک نگاه به جیمین انداختم و دیدم که بهم غره میره
نگامو ازش گرفتم
توی ذهنم به جیمین گفتم:وقتی تو بدن به این سکسیی داری من این پسره رو میخوام چکار اخه احمق
من روی مایوم یک پیراهن بلند و گشاد سفید پوشیده بودم و موهامم باز بود عسنک هم گذاشته بودم
جیمین قایق پارویی ها رو دید و رو به من با لبخند گفت:ا/ت میای بریم قایق پارویی؟
خواستم بگم نه من میترسم که هیون گفت:اقای پارک اگه مشکلی ندارید من باهاتون میام
جو گرفتتم و رفتم گونه جیمین رو بوسیدم و گفتم:معلومه عشقم میام
جیمین با تعجب بهم نگاه کردو رو به هیون گفت:نه ممنون زنم هست شما با ویون و اقای چارلی برید
و بعد دستمو گرفت و برد سمت قایق ها
اونجا وایسادیم و جیمین گفت:اقا بخشید یک قایق پارویی میخواستم
گفت:قایق پارویی هارو باید خودتون برونید مشکلی نداری؟
من گفتم:خب قایق موتوری هست خودشونم مارو میبرن چرا باید سوار پارویی شیم؟
جیمین بدون توجه به حرفم گفت:اقا اشکال نداره بدید
زدم به کمرش و گفتم:هییی مگه با تو نیستم
روشو کرد بهم و گفت:الان هرچی من میگم باید بشه فهمیدی؟
باد به لباسش خورد و دوباره لباسش رفت عقب دیدم چند تا دختر اون طرفن و دارن نگاش میکنن و پچ پچ میکنن وذوق میکنن رفتم طرفش و سر پیراهنشو بهم رسوندم و داشتم دکمه هار میبستم
گفتم:دهنت رو ببند این لعنتی ها رو هم ببند تا نگرفتم بزنمت باشه؟(باحالت حرصی)
جیمین خندید و رفتیم سوار قایق شدیم
وقتی جیمین سوار شد دستشو برام دراز کرد
دستشو گرفتم و سوار شدم
روبروش نشستم
اون پارو هارو گرفت و پارو میزد
گفتم:وایی جیمین من میترسم خیلی خطرناکه
گفت:وا ا/ت هنوز خیلی دور نشدیم وایسا ببرمت اون وسطا ببین چه خبره
گفتتم:واییییی نه تروخدا من میترسم
برای اینکه ترس منو بیشتر کنه قایق رو لرزوند
گفتم:جیمین نکن دیگه اوفففف
خندید و گفت:ا/ت از چی میترسی ؟من باهاتم که
گفتم:هرکی باهامم باشه بازم میترسم میشه برگردیم؟
گفت:هنوز که خیلی نیومدیم ...ببین خودت رها کن و چشماتو ببند و لذت ببر
گفتم:تو راهنما بکن کی بودی تو؟
خندید و چیزی نگفت
مث ادم نشستم و بدنمو شل کردم
چشامو بستم و به نسیمی که به صورتم میخورد دقت میکردم
چشمامو باز کردم و پرسیدم:تو واقعا از اوم کی جدا شدی یا لکی میگی؟
گفت:اوففف ا/ت چند بار تا حالا دربارش حرف زدیم ها؟ اره دیگه جدا شدم
گفتم:برای چی؟
گفت:منظورت چیه؟
گفتم:منظورم اینه که برای چی ؟برای کی ازش جدا شدی ؟برای بچه یا..
نذاشت حرفمو ادامه بدم و گفت:برای هیچ کس برای اینکه اون هرزه بود و منم دیر متوجه شدم خر بودم دیگه خر
گفتم:تازه فهمیدی خری؟
گفت:اینارو ولش کن تو تا حالا دوست پسر داشتی؟
خیلی غیر منتظره پرسید
گفتم:چطور؟
گفت:خب بگو میخوام بدونم
گفتم:اره دوران دبیرستان وقتی 18 سالم بود یه دوست پسر داشتم
گفت:عشق اولت بود؟
گفتم:نه من تا حالا فکر نمیکنم عشق رو تجربه کرده باشم اون فقط حس داشتم بهش
گفت:اون جونک کوکه؟
گفتم:نه من اونو توی دانشگاه میشناسم اون پسره ولم کرد رفت تایلند خبری ازش ندارم
گفت:اما تو گفتی یه بار عاشق شدی عاشق جونگ کوک شدی ولی میگی عشق زو تجربه نکردی منظورت چیه؟
گفتم:فک نمیکنم اون عشق بود اسمش چون وقتی فهمیدم ازدواج کرد فراموشش کردم برای همین فکر نمیکنم عاشق اون شده باشم
گفت:اهان اوک ..یه سوال دیگه میتونم بپرسم؟
گفتم:اوم بپرس
گفت:خب چجوری بگم
گفتم:یا خدا جریان چیه؟زود بپرس
گفت:ام ..خب چیزه...تو دختری؟
گفتم:وادا فاک منظورت چیه؟
گفت:منظورم اینه که باکر...
حرفش رو قط کردم و گفتم:اره جیمین دخترم من اینجوری نیستم که برم به هر کسی میشناسم بدم
گفت:باشه حالا چرا عصبانی میشی؟
گفتم:درباره من چی فک میکنی ها؟فک میکنی جندم؟
گفت:نه ا/ت این چه حرفیه من فقط پرسیدم همین چرا ناراحت شدی؟
چیزی نگفتم پارو زد بعد رفتیم تو ساحل ....
۶.۱k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.