* * زندگی متفاوت
🐾پارت 7
#mahrab
جیغ و دادی پانیذ تا اینجا میومد
اصن طاقتش نداشتم اینجوری جیغ بکشه
مهشاد جلوم گرفته بود
ولی اون چی میدونست
تو دلم غوغاست
هر جیغ که میکشید انگار قلبه منو میکندن ذره ذره هوففف خدا این چه مصیبتی بود
کل شب رو چشم رو هم نذاشته بودم
تقریبا میشد گفت که دیگه نه صدایی میومد
وای بعد چند دقیقه مهشاد بردن
خداروشکر یه مرده بود که گف دارن میبرنش خونشون ولی دلم پیشه پانیذ بود
اون عوضی باهاش چیکار کرده....
#paniz
با بدن درد بیدار شدم رو تخت بودم کل بدنم باند پیچیده شده بود
با مرور کردن کارای دیشب قطره اشکی از گوشه ی چشم چکید
دیشب بی رحمانه منو کتک زد جوری که
نه بابام منو زده بود نه مهراب
اخ مهراب چقد دلم واسه آغوشت تنگ شده بود
بدنم خیلی درد میکرد کل بدنم کبود شده بود تنها جایی که سالم مونده بود صورتم بود
معلوم نبود اون عوضی در ایند با من چیکار میخواد بکنه
انقدگریه کرده بودم چشمام
میسوخت و اخر چشمام گرم
شد خوابیدم.....
کاور قشنگه
اینم کادو واسه تولد رضا
#mahrab
جیغ و دادی پانیذ تا اینجا میومد
اصن طاقتش نداشتم اینجوری جیغ بکشه
مهشاد جلوم گرفته بود
ولی اون چی میدونست
تو دلم غوغاست
هر جیغ که میکشید انگار قلبه منو میکندن ذره ذره هوففف خدا این چه مصیبتی بود
کل شب رو چشم رو هم نذاشته بودم
تقریبا میشد گفت که دیگه نه صدایی میومد
وای بعد چند دقیقه مهشاد بردن
خداروشکر یه مرده بود که گف دارن میبرنش خونشون ولی دلم پیشه پانیذ بود
اون عوضی باهاش چیکار کرده....
#paniz
با بدن درد بیدار شدم رو تخت بودم کل بدنم باند پیچیده شده بود
با مرور کردن کارای دیشب قطره اشکی از گوشه ی چشم چکید
دیشب بی رحمانه منو کتک زد جوری که
نه بابام منو زده بود نه مهراب
اخ مهراب چقد دلم واسه آغوشت تنگ شده بود
بدنم خیلی درد میکرد کل بدنم کبود شده بود تنها جایی که سالم مونده بود صورتم بود
معلوم نبود اون عوضی در ایند با من چیکار میخواد بکنه
انقدگریه کرده بودم چشمام
میسوخت و اخر چشمام گرم
شد خوابیدم.....
کاور قشنگه
اینم کادو واسه تولد رضا
۱۰.۶k
۰۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.