چند پارتی هوپمین

درخواستی


جیمین ویو
هوووففففف یک روز بدرد نخور دیگه باید اون یونا رو تحمل کنم اییششششش ولی خودرو شکر هوپی جونم هست راستش من خیلی هوپی رو دوست دارم ولی خوب می‌دونم اون دوسم نداره
بلند شدم رفتم دستشویی اومدم
رفتم پایین همه سر میز بودن حتی اون یونا ی چندش اههه
( همه ی افراد خانواده ی هوپی یعنی جیمین پدر جیمین مادر جیمین پدر هوپی مامان هوپی عمهشون یونا پدربزرگ تو یه عمارت زندگی میکنن )
هوپی ویو
راستش من جیمین رو دوست دارم ولی خوب اون دوسم نداری اومد نشست کنارم و شروع کرد به صبحونه خوردن که پدربزرگ گفت
پ ب : راستش جیمین من می‌خوام بهت بگم که تو باید با ............ ازدواج کنی
جیمین : چییییییی پدربزرگ وی داری میگی خودت میدونی که منو ......... نمیتونیم ازدواج کنیم
پ ب : چرا تو مگه .......... دوست نداری
جیمین : اگرم دوست داشته باشم .....‌منو دوست نداره
پ ب : همین که گفتم وگرنه از عمارت برو و دیگه بر نگرد
شرایط :
۱۰ لایک
۱۲ کامنت