فیک عاشقی p15
کوک ویو: بلاخره تموم شد . ایش دختره عوضی . با بابام به سمت خونه حرکت کردیم و......
ا.ت ویو: خیلی خوش گذشته بود . هیونجین منو رسوند خونه . رفتم مثل مرده ها هم افتادم رو تخت خوابم برد .
صبح با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم . آخه چراااا باید صبح بشه . چقد زود گذشت . هعی روزگار .
بلند شدم رفتم دسشویی کارای لازمو انجام دادم . فرم مدرسم رو پوشیدم برناممو آماده کردم و بدون صبحونه راهی شدم مدرسه و......
رسیدم مدرسه رفتم سر کلاس نشستم پیش کوک . دلم برای جینا تنگ شده بیاد بشینه پیشم دوباره با سر خودکار قلقلکم بده . به کوک گفتم .
ا.ت: سلام . خوبی ؟ (لبخند)
کوک: سلام . ممنون تو خوبی؟
ا.ت: ممنون .
راوی: معلم اومد و......
بعد از کلاس همه رفتن سالن غذاخوری . ا.ت هم مثل همیشه با جینا . اما ایندفعه کوکم باهاشون بود .
هیونجین هم که میدیدشون . عصبانی و ناراحت میشد . حق هم داشت اون عاشق بود . عاشق دختری که اونو فقط به عنوان یک برادر نگاه میکرد . خیلی دردناکه که عشقت کسی که قلبت برای اون میتپه . فقط به تو به چشم یک برادر نگاه کنه .
ا.ت و کوک و جینا سر یک میز نشسته بودن و بلند بلند . جوری که کل سالن صداشون رو میشنسد میخندیدن . خنده های از ته دل . خوش بودن تا اینکه مزاحم اومد و ......
اینم از این پارت . ببخشید که دیر شد و از حمایتتون ممنونم .
لطفا کامنت فراموش نشه😘
ا.ت ویو: خیلی خوش گذشته بود . هیونجین منو رسوند خونه . رفتم مثل مرده ها هم افتادم رو تخت خوابم برد .
صبح با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم . آخه چراااا باید صبح بشه . چقد زود گذشت . هعی روزگار .
بلند شدم رفتم دسشویی کارای لازمو انجام دادم . فرم مدرسم رو پوشیدم برناممو آماده کردم و بدون صبحونه راهی شدم مدرسه و......
رسیدم مدرسه رفتم سر کلاس نشستم پیش کوک . دلم برای جینا تنگ شده بیاد بشینه پیشم دوباره با سر خودکار قلقلکم بده . به کوک گفتم .
ا.ت: سلام . خوبی ؟ (لبخند)
کوک: سلام . ممنون تو خوبی؟
ا.ت: ممنون .
راوی: معلم اومد و......
بعد از کلاس همه رفتن سالن غذاخوری . ا.ت هم مثل همیشه با جینا . اما ایندفعه کوکم باهاشون بود .
هیونجین هم که میدیدشون . عصبانی و ناراحت میشد . حق هم داشت اون عاشق بود . عاشق دختری که اونو فقط به عنوان یک برادر نگاه میکرد . خیلی دردناکه که عشقت کسی که قلبت برای اون میتپه . فقط به تو به چشم یک برادر نگاه کنه .
ا.ت و کوک و جینا سر یک میز نشسته بودن و بلند بلند . جوری که کل سالن صداشون رو میشنسد میخندیدن . خنده های از ته دل . خوش بودن تا اینکه مزاحم اومد و ......
اینم از این پارت . ببخشید که دیر شد و از حمایتتون ممنونم .
لطفا کامنت فراموش نشه😘
۱۷.۵k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.