مافیای خشن پارت آخر💖🍭
پرش زمانی به سه هفته بعد
از زبان ته
امروز میخواستم به یونا درخواست ازدواج بدم
یه انگشتر الماس هم خریده بودم(عکسش اسلاید دوم)
به یونا گفتم بیاد به کافه ی******(اسمشو هر چی که دوست دارین بزارین) بیاد
اون کافه رو به دریا بود و کافه رو اجاره کرده بودم
از زبان یونا
ته زنگ زد و گفت که بیام به یه کافه
رفتم یه دوش گرفتم و آماده شدم
یه لباس شیک هم که تازه خریده بودم رو پوشیدم(عکسش اسلاید سوم)
سوار ماشینم شدم و رفتم به اون کافه
وقتی که رسیدم هیچکس به غیر از تهیونگ نبود
رفتم سمتش و بغلش کردم
علامت ته:_
علامت یونا: +
+سلام عزیزم چرا اینجا کسی نیست
_(که زانو میزنه و جعبه انگشتر رو از جیبش در میاره)
_یونا جان با من ازدواج میکنی؟
+بله
که یهو منو بوسید اولش همراهی نکردم ولی بعد کردم
خیلی آروم می بوسید مثل ۳ ماه پیش وقتی که بهم اعتراف کرد
که صدای آهنگ خیلی ملایم پلی شد
_افتخار رقص رو میدین؟
+بله
با هم داشتیم میرقصیدیم که
یهو مامان و بقیه اومدن کافه
علامت سوریون: #
# ای نامردا ببینین اومدن اینجا دارن میرقصن به ما هم نگفتن
+مامان
# یامان(حرف همیشه ی مامانامون😂)
که مامان اومد و به ته گف
# مبارکه
+مامانننننن تو از کجا فهمیدی
# دیگه
پرش زمانی به روز عروسی
از زبان یونا
امروز من و ته با هم ازدواج میکنیم
آرایشگر ها اومده بودن خونمون و داشتن منو آرایش میکردن بعد اینکه کارشون تموم شد بهشون گفتم: ممنون
مامانم صدام کرد
# دختر بیا پایین
+اومدم
وقتی که اومدم پایین داداش لوگان رو دیدم
علامت لوگان:/
+اوپا
/سول آه
+(پرید بغلش)
+اوپا خیلی دلم برات تنگ شده بود
/منم همینطور
پرش زمانی به تالار
از زبان ته
وقتی که یونا رو دیدم محوش شدم خیلی خوشگل و جذاب شده بود
رفتیم سر جامون نشستیم
عاقد: خانم پارک یونا به بنده اجازه میدهید که شما را به همسر و شریک زندگی آقای کیم تهیونگ در بیاورم؟
+با اجازه بزرگتر ها بله
عاقد: شما را به عنوان یک زوج اعلام میکنم
پرش زمانی به ۵ سال بعد
از زبان یونا
۵ سال از ازدواج من و تهیونگ میگذره
ما صاحب یه دختر ۵ ساله به اسم یونجی شدیم و به خوشی و خوبی به زندگیمون ادامه دادیم💖
_______________________________________________________
این داستان هم تموم شد امیدوارم خوشتون بیاد💖🍭
داستان بعدی در مورد یه دختر تنها و افسرده هست❤️
از زبان ته
امروز میخواستم به یونا درخواست ازدواج بدم
یه انگشتر الماس هم خریده بودم(عکسش اسلاید دوم)
به یونا گفتم بیاد به کافه ی******(اسمشو هر چی که دوست دارین بزارین) بیاد
اون کافه رو به دریا بود و کافه رو اجاره کرده بودم
از زبان یونا
ته زنگ زد و گفت که بیام به یه کافه
رفتم یه دوش گرفتم و آماده شدم
یه لباس شیک هم که تازه خریده بودم رو پوشیدم(عکسش اسلاید سوم)
سوار ماشینم شدم و رفتم به اون کافه
وقتی که رسیدم هیچکس به غیر از تهیونگ نبود
رفتم سمتش و بغلش کردم
علامت ته:_
علامت یونا: +
+سلام عزیزم چرا اینجا کسی نیست
_(که زانو میزنه و جعبه انگشتر رو از جیبش در میاره)
_یونا جان با من ازدواج میکنی؟
+بله
که یهو منو بوسید اولش همراهی نکردم ولی بعد کردم
خیلی آروم می بوسید مثل ۳ ماه پیش وقتی که بهم اعتراف کرد
که صدای آهنگ خیلی ملایم پلی شد
_افتخار رقص رو میدین؟
+بله
با هم داشتیم میرقصیدیم که
یهو مامان و بقیه اومدن کافه
علامت سوریون: #
# ای نامردا ببینین اومدن اینجا دارن میرقصن به ما هم نگفتن
+مامان
# یامان(حرف همیشه ی مامانامون😂)
که مامان اومد و به ته گف
# مبارکه
+مامانننننن تو از کجا فهمیدی
# دیگه
پرش زمانی به روز عروسی
از زبان یونا
امروز من و ته با هم ازدواج میکنیم
آرایشگر ها اومده بودن خونمون و داشتن منو آرایش میکردن بعد اینکه کارشون تموم شد بهشون گفتم: ممنون
مامانم صدام کرد
# دختر بیا پایین
+اومدم
وقتی که اومدم پایین داداش لوگان رو دیدم
علامت لوگان:/
+اوپا
/سول آه
+(پرید بغلش)
+اوپا خیلی دلم برات تنگ شده بود
/منم همینطور
پرش زمانی به تالار
از زبان ته
وقتی که یونا رو دیدم محوش شدم خیلی خوشگل و جذاب شده بود
رفتیم سر جامون نشستیم
عاقد: خانم پارک یونا به بنده اجازه میدهید که شما را به همسر و شریک زندگی آقای کیم تهیونگ در بیاورم؟
+با اجازه بزرگتر ها بله
عاقد: شما را به عنوان یک زوج اعلام میکنم
پرش زمانی به ۵ سال بعد
از زبان یونا
۵ سال از ازدواج من و تهیونگ میگذره
ما صاحب یه دختر ۵ ساله به اسم یونجی شدیم و به خوشی و خوبی به زندگیمون ادامه دادیم💖
_______________________________________________________
این داستان هم تموم شد امیدوارم خوشتون بیاد💖🍭
داستان بعدی در مورد یه دختر تنها و افسرده هست❤️
۴.۶k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.